زمامداران خیرهسر و ناکارآمد – به ویژه وقتی در بالاترین تراز قدرت باشند – همیشه اسباب فرصتطلبی و سوء استفاده را از شرایط بحرانی کشور فراهم میکنند. و دقیقاً همین زمامداران پیوسته میکوشند توپی را که در میدان خودشان است به میدان مردم و شهروندان بفرستند. هر وقت که اعتراضی به بیکفایتی و سوء تدبیر آنها میشود، چنان در تقبیح تمامعیار اعتراض مردم اصرار میورزند که فرصتطلبان درست از همین منفذ راه رخنهی خود را پیدا میکنند. دو سه نمونه مثال میزنم تا مراد روشنتر شود.
در اعتراضهای سال ۸۸، راهپیمایی سکوت ۲۵ خرداد گویاترین زبان اعتراض مدنی مردم بود. حکومت این اعتراض را به خشونت کشاند و تا یکی دو سال بعد، دقیقاً به خاطر سوء تدبیر نظام و پرهیزش از گردن گرفتن لغزشهای عظیم شورای نگهبان، محمود احمدینژاد و دستگاههای امنیتی نظام، زمینهی روانی ادبار مردم و افزایش فاصلهی میان حکومت و شهروندان را فراهم کرد. مهمترین اعتراضهای بعدی در کشتارهای دورهی حسن روحانی رخ داد (و پاسخ نهایی حکومت به برخی از اینها – مثلاً – ربودن و اعدام یکی مثل روحالله زم، گردانندهی آمدنیوز، بود). ماجرای هواپیمایی اوکراینی نمونهی برجستهی دیگر بود. مهمترین تلنگر بعدی در جنبش مهسا رخ داد. اوج بیخردی نظام در انکار مسئولیت حکومت بود. هیچ کس هیچ وقت حاضر نشد رسماً چیزی را گردن بگیرد و مقام مسئولی را توبیخ کند. درست همانطور که در قتلهای زنجیرهای جز پایمردی خاتمی در رسوا کردن آن فجایع، نظام مدام توپ را به میدان این و آن انداخت.
جنبش مهسا یکی از کلیدیترین مقاطعی بود که حرکت مردم به خاطر سوء تدبیر همزمان حکومتی خیرهسر و فرصتطلبی هوشمندانهی دشمنانی که پیوسته مترصد فرصت بودند، به بیراهه کشانده شد. جنبش مهسا، «زن، زندگی، آزادی» از جایی به بعد دیگر نه برای استیفای حقوق زنان کار میکرد نه برای زندگی نه برای آزادی. زنستیزترین جریانها پرچم آن را بالا گرفتند. زندگیستیزترین و جنگطلبترین کسان، با نام مهسا بازیبازی کردند. آزادیستیزان درندهی فضاهای مجازی و واقعی، میداندار «آزادی» شدند.
تازهترین نمونهاش را میشود در این عکسها دید.


روی بمبهایی که در تجاوز اسراییل بر سر مردم غیرنظامی ایران ریخته میشود، نام مهسا را مینویسند و «به نام خداوند رنگینکمان» نقش میزنند. نقش مار میکشند و مردم را میفریبند. اینها طبعاً کارشان نیرنگ است. تزویر است. دروغ است. وقاحت عریان است. مشت این درندگان را باید باز کرد. به یاد بیاوریم که بابک اسحاقی (احمد باطبی هم از جنس همان بابک اسحاقی است در اینجا) در روزهایی که اسراییل خاک غزه را شخم میزد، روی دیوارهای ویرانههای خانههای فلسطینیان با وقاحت محض «زن، زندگی، آزادی» مینوشت. مضمون و معنا روشن بود: رسانهای هست که کارمندش تجاوز اسراییل، نقض حقوق بشر، نسلکشی و «زن، زندگی، آزادی» را از یک جنس و در یک راستا میبیند. ایران اینترنشنال در لباس دفاع از مردم ایران، کمر به ویرانی ایران به حمایت آشکار و علنی از متجاوز بسته است. اینها متحدان و همپیمانان اعلامنشدهی خیرهسران و خودکامگان داخلی ما هستند که مثل دو لبهی قیچی کمر جامعهی مدنی ما را میشکنند.

نکتهی آخر را به اشاره مینویسم تا بعدتر بسطش دهم. بیانیهی درخشان میرحسین موسوی تمام محاسبات بدخواهان داخلی و خارجی را به هم ریخته است. دیدهاید «حافظهی تاریخی» که حالا صدای رسمی اسراییل است، آتشبار تخریباش را روی میرحسین موسوی و رهنورد گرفته است؟ توضیح ساده است: هر وقت چشمانداز امیدی و گزینهای درخور اعتنا برای استیفای حقوق شهروندان ایران فراهم شود، ویرانیطلبان بدون فوت وقت در پی تخریب آنها میروند و به هر حربهای متوسل میشوند. بعدتر به این خواهم پرداخت.
نوشتههای مرتبط:
- تفاوت تجاوز و دفاع کیوان حسینی (نقل از حساب اکس نگارنده) مخالفت با جنگ،...
- روح تهران بمباران ساختمانهای مسکونی در محلهی نوبنیاد تهران، © Majid...
- خودفریبیهای اهل قلم در توجیه تجاوز اسرائیل به خاک وطن علیرضا آبیز زندانی نقش؛ درسهایی از جنگ تحمیلی اسرائیل بر...
- چنگ بر صورت مادر گام اول این کابوس خونآلود به پایان رسید. آتش بس...
- پایان مرحله اول جنگ سرعت تحولات ایران سرسامآور است. شب و روز کارم مشاهدهی...