پایان مرحله اول جنگ

سرعت تحولات ایران سرسام‌آور است. شب و روز کارم مشاهده‌ی دقیق حوادث است. تا کنون کوشیده‌ام با تشخیص درست مسئله، راه‌حل‌های احتمالی و سناریوهای محتمل را در حد وسع‌ام ارزیابی کنم. این پاره از این سلسله یادداشت‌ها، یکی دو ملاحظه‌ی تازه دارد.

یکم این‌که ایران تا این لحظه یکی از مفاصل مهم این تجاوز همه‌جانبه‌ی جهانی را که ظاهراً مباشر «کار کثیف»‌اش اسراییل است، پشت سر گذاشته است. در مرحله‌ی نخست، پس از شش روز اول، اسراییل نتوانسته است برای خودش پیروزی مشابهی با جنگ شش‌روزه بیافریند. اتکا به پیشرفته‌ترین سلاح‌ها و شخم زدن گوشه‌گوشه‌ی ایران هم کمکی به پیشبرد هدف‌اش نکرده است.

حکومت خیالین و مستعجل رضا پهلوی در دنیایی موازی
هدف اسراییل بر خلاف روایت اعلام‌شده، توقف برنامه‌ی هسته‌ای نیست. رؤیای کلان‌تری پشت ماجراست که در یادداشتی دیگر توضیح خواهم داد ولی عجالتاً می‌گویم که گام اول این برنامه‌ی حساب‌شده‌ی جهانی در درجه‌ی نخست ساقط کردن حکومت ایران بوده است. مرحله‌ی بعدی تجزیه‌ی ایران است. ساده‌اندیشان و خوش‌خیالانی از جنس رضا پهلوی فریب این وعده‌ی توخالی اسراییل یا لابد بعضی مشاوران کم‌خرد و ناشناس را خورده‌اند که قرار است این نظام برود و پادشاهی برگردد. این اتفاق رخ نخواهد داد. به فرض تحقق هم پیامدهای کوتاه‌مدت و بلندمدت‌اش فاجعه‌بار خواهد بود به این دلیل که حتی اگر رضا پهلوی در دنیایی موازی در ایران شاه شود، ناگزیر خواهد شد با خودکامگی و سرکوب حکومت کند و حکومت‌اش مستعجل خواهد بود.

یکی از اجزای این برنامه‌ی همه‌جانبه این بود که با آتش تهیه‌ی رسانه‌ای ایران اینترنشنال و پوست خربزه‌ای که زیر پای بعضی از ایرانیان خشمگین و مستأصل انداخته‌اند، با حملات به قول خودشان «هدف‌مند» و نقطه‌زنی زمینه را برای قیام و خیزش مردم در برابر حکومت فراهم خواهند کرد. این پیش‌بینی غلط از آب درآمده است و تا کنون هیچ جمعیت خودجوش مردمی در دفاع از تجاوز اسراییل و ایستادگی در برابر حکومتی که خواه‌ناخواه دارد با چنگ و دندان در برابر تجاوز می‌جنگد، به صف اسراییل نپیوسته است.

از تسلیم بی‌قید و شرط تا دعوت به از سرگیری مذاکره
قدرت‌های جهانی در ترددند که چه باید کرد. گردش موضع گروسی – پس از همراهی‌اش با خط پروپاگاندای اسراییل – در تصریح به این‌که نیروی هسته‌ای ایران به سلاح نزدیک نیست، یک ضربه‌ی ناخواسته و ناگزیر به آن برنامه بود. صدای واحد و یکپارچه‌ی رهبران اروپایی با ارسال پیام «حق دفاع اسراییل از خودش»‌ آن هم در میان تجاوز یکجانبه‌ی اسراییل در نقض منشور سازمان ملل نشانه‌ی این همراهی و هماهنگی قبلی بود. ضربه‌ی دوم به برنامه‌ی از پیش‌تعیین‌شده را فریدریش مرتس زد: او آشکارا به سهو یا به عمد، اعلام کرد اسراییل آن «کار کثیف» که اروپا خودش نمی‌خواهد گردن بگیرد انجام می‌دهد. امروز مکرون به خط آتش‌بس فوری و از سرگیری مذاکرات برگشته است. وزیر خارجه‌ی آلمان اما هم‌چنان دارد خط رسوای تجاوز اسراییل را ادامه می‌دهد: تقاضای تسلیم بی‌قید و شرط ایران و درخواست بازگشت ایران به میز مذاکره. مغلوب را که به مذاکره دعوت نمی‌کنند. این زبان ارعاب است که امیدوارند جواب بدهد. بعید است جواب بدهد.

پایان مرحله‌ی اول جنگ
پاره‌ی بعدی این برنامه را، بازیگر اصلی ماجرا، رو کرده است. دو هفته‌ی دیگر هم به اسراییل وقت داده است تا ببینید می‌تواند مردم ایران را به شورش برانگیزاند و علیه حکومت به خیابان بکشاند یا نه. ورود مستقیم آمریکا به درگیری نظامی عاملی تعیین‌کننده و شاید مهلک برای ایران خواهد بود. ولی این هم بستگی به مردم ایران دارد. مردم ایران تسلیم می‌شوند؟ فریب این بازی پیچیده‌ی روانی را می‌خورند؟ زیر آتش تاب‌ می‌آورند یا نه؟ هزینه‌ها بسیار بالا و سنگین است. بیشترین هزینه را هم مردم بی‌دفاع و غیرنظامی ما می‌‌پردازند ولی هنوز زیر این همه زخم و در میان این همه هول، حاضر نشده‌اند وجدان‌شان را بفروشند و برای متجاوز هلهله‌کننده و شادی‌کنان به استقبال خونریزی‌اش بروند. روزهای سختی در پیش است.

بایگانی