متغیرهای تازه در معادلات انتخابات در ایران

 

مرگ ابراهیم رییسی چیزی را در معادلات سیاسی ایران تغییر داده است که بدون لحاظ کردن آن رفتن بر روش پیشین چیزی کم از فقدان خرد ندارد. جمهوری اسلامی پس از دوره‌ی اول حسن روحانی، پیاپی دست اندر کار سرکوب طبقات مختلف جامعه و محکم‌تر کردن قبضه‌ی قدرت‌اش بوده است. چشم‌انداز جانشینی رهبر فعلی البته در کانون تمام این نزاع‌ها بوده است.

یکی از مهم‌ترین نشانه‌های این سیر انقباضی را پس از مرگ اکبر هاشمی رفسنجانی می‌توان دید. فارغ از این‌که او به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد یا چنان‌که اعضای خانواده‌ی او بر این باورند، کسی او را به قتل رسانده باشد، مسیر کلی سیاست در جمهوری اسلامی پس از او روشن است: حرکت به سوی سیاستی که در داخل و خارج به شدت انقباضی است و زمام‌داران عموماً از میان تندروهای اهل شعار و شاخ و شانه کشیدن برای عالم و آدم و در عین حال خالی از تجربه‌ی کآرآمد مدیریت بر می‌آمدند. اما مسئله‌ی جانشینی هم‌چنان در کانون قضایاست و محوری است کلیدی برای فهم وقایع پیش رو.

بخشی از سیر تحولات سیاسی در جمهوری اسلامی را باید در ابعاد کوچک‌تری و با توجه به منطق تحلیلی هر مقطع دید: دوره‌ی اول روحانی تا برجام؛ از برجام تا مرگ هاشمی رفسنجانی؛ برآمدن ترامپ و زمین‌گیر شدن برجام؛ از انتخابات ۹۶ تا دی ۹۶؛ از دی ۹۶ تا آبان ۹۸. خط سیر وقایع در همه‌ی این‌ها یکسان نیست. به ویژه اعتراض‌های دی ۹۶ و آبان ۹۸ ترکیب‌های پیچیده‌ای دارند که بخشی از ان‌ها پیوند تنگاتنگی با چشم‌انداز جانشینی دارند. یعنی فقط اعتراض‌ نیستند و ترکیبی از اعتراض‌های مردم و رفتارها کودتاگونه‌ی امیدواران به قدرت است (به طور مشخص از جانب مشهد و اردوی علم‌الهدی).

در اعتراض‌های مردمی در سال‌های ۹۶ و ۹۸ ماجرای جانشینی چندان برای مردم برجسته نبود. سال ۸۸ مقاومت در برابر جانشینی مجتبی خامنه‌ای در دوره‌ای مهم شد و بعد به حاشیه رفت. اما از ۱۴۰۱ به بعد دوباره به مرور در فضای سیاست مطرح‌تر شد.

جمهوری اسلامی – یا در واقع ولی فقیه آن – به جدیت تمام به تسطیح میدان سیاست داخلی همت گماشت. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ و دو انتخابات متعاقب مجلس شورا و مجلس خبرگان رهبری، فرمان سیاست‌گذاری به این سو می‌چرخید. در این میان، قتل قاسم سلیمانی به دست ترامپ در عراق، فاجعه‌ی هواپیمای اوکراینی و کشمکش‌های حالا عیان‌تر میان ایران و اسراییل و اقدامات علنی‌تر طرفین در حمله به یکدیگر، وضع را غامض‌تر کرد. با کشته شدن قاسم سلیمانی، یکی از مهم‌ترین مهره‌های میدان سیاست آقای خامنه‌ای از میان رفت. این‌جا کفه‌ی ترازو دیگر به سوی ابراهیم رییسی و خویشاند متنفذش در مشهد چرخیده بود. رییسی حالا در نبود هاشمی رفسنجانی و قاسم سلیمانی مهره‌ای بی‌بدیل شده بود که با سرعتی شگفت‌انگیز مدارج ترقی را طی کرد و در یک قدمی سودای جانشینی به سر می‌برد. از شواهد هم بر نمی‌آید که آقای خامنه‌ای از رشد او ناراضی بوده باشد. شورای نگهبان هم با شدت بخشیدن به تصفیه‌ و عقیم‌سازی بیش از پیش صندوق رأی از مهم‌ترین یاری‌رسانان بی‌خاصیت کردن انتخابات و دامن زدن به نفرت و انزجار مردم بود. جنبش مهسا بحران مهم دیگر جمهوری اسلامی بود که حالا دیگر خواهی‌نخواهی فصلی نازدودنی و جدایی‌‌ناپذیر از گام‌های بعدی جمهوری اسلامی خواهد بود.

برای این‌که افق نگاه به ماجرای جانشینی و ارتباط آن با انتخابات را از دست ندهیم، باید در نظر داشت یکی از دلایل رد صلاحیت علی لاریجانی، حذف کردن او از میدانی بود که در بحبوحه‌ی جانشینی می‌توانست او و آدم‌هایی را که گردش جمع می‌شوند قدرت‌مندتر کند. دقت داشته باشید که روزنه‌گشایان و راهگشایان چشم امیدی به لاریجانی داشتند. انتظار آن‌ها حذف همه‌ی نامزدهای اصلاح‌طلب و عبور لاریجانی از سد شورای نگهبان بود و حالا می‌شود با او معامله‌ای راهبردی کرد برای آینده‌ی قدرت.

در سه انتخابات پیشین بخشی از اصلاح‌طلبان – که از این پس آن‌ها را نو-اصلاح‌طلب می‌نامم – با میل و اشتیاق فراوان تحت هر شرایطی حاضر به مشارکت در هر نوع انتخاباتی بودند. این جریان در انتخابات ۱۴۰۰ با ایستادن پشت آقای همتی و در دو انتخابات پیشین با تدوین منشوری که موسوم به بیانیه‌ی روزنه‌گشایی شد، فارغ از هر متغیری در معادله‌ی سیاسی ایران، مشی ثابت خود را پی‌ گرفتند و عجیب هم نبود و نیست که بسیاری آن‌ها را حریص به تصدی مناصب قدرت تلقی کنند یا بازی‌خورده‌ی سیاست‌های نظام. این جریان رویکرد مزبور را پس از مرگ ابراهیم رییسی با بیانیه‌ی راهگشایی، ادامه داد. در رویکرد آن‌ها کمترین تغییری ایجاد نشده بود. از راهبرد بازی با چوب خشک گرفته تا دعوت به مشارکت بی‌قید و شرط در هر بازی سیاسی در ایران، به ویژه در مواردی که به روشنی با سید محمد خاتمی و میرحسین موسوی فاصله‌گذاری کرده بودند، قاعده‌ی آن‌ها ایستادن در متن نظام جمهوری اسلامی بود.

می‌توان تصور کرد که به گمان روزنه‌گشایان اوضاع آن‌قدر ناگوار شده است که نظام به لاریجانی رضایت می‌دهد. اما پزشکیان محاسبات را به هم می‌ریزد. برای این گروه – یک حدس این است که – لاریجانی را به مثابه‌ی روحانی دوم می‌دیدند که با او ائتلاف کنند. اما این مهم‌ترین چهره‌ی انتخابات به خاطر حذف موانع جانشینی کنار گذاشته می‌شود. برای خالی نماندن عرصه پزشکیان تأیید صلاحیت می‌شود. فرض نظام این است که او یا رأی نمی‌آورد که هر کدام از گزینه‌های پیش رو رییس جمهور شوند تدارکاتچی خوبی خواهند بود. اگر هم بشود اعتراض‌های مردم وجود دارد و پزشکیان (و اصلاح‌طلبان) آماج اعتراض‌ها می‌شوند چون شخص اول نظام همیشه خودش را طلبکار می‌داند و تقصیرها را به گردن دستگاه اجرایی می‌اندازد. به نظر از هر دو سو برای نظام برد است. آیا پزشکیان در لحظه‌ی جانشینی می‌تواند اثرگذار باشد؟ این سؤال کلیدی است.

اپوزیسیون افراطی و خودکامه خارج از کشور که تنها در فضایی دوقطبی نفس کشیدن می‌توانست، خواسته یا ناخواسته بخشی از این وضعیت شد. خاطر نظام هم پس از به گل نشستن خروش‌های آن‌ها بعد از جنبش مهسا از سوی آن‌ها کمابیش آسوده شد. تصور و حدس من این است که یکی از علل درنگ مردم و جامعه‌ی مدنی در ایران نیز دیدن افراط‌ها و تهی‌دستی‌های اپوزیسیون مدعی بود. از یک سو با اپوزیسیونی در خارج از کشور مواجه بودند که هیچ چاره‌ای نداشتند جز آویختن به دامن قدرت‌های خارجی و دریوزگی از آن‌ها برای مداخله و براندازی سخت جمهوری اسلامی و هم‌زمان خط و نشان کشیدن برای هر ایرانی که مثل آن‌ها فکر نمی‌کرد. از سوی دیگر، نو-اصلاح‌طلبان با کارنامه‌ای که در دو دهه‌ی اخیر سرشار از شکست‌های پیاپی بود و از سه اتفاق اخیر در انتخابات درس نگرفته بودند، هم‌چنان به استمرار بی قید و شرط مشارکت سیاسی در ایران خود را متعهد می‌دیدند.

امروز چیزی تغییر کرده است. مهم‌ترین متغیر مرگ ابراهیم رییسی بود. متغیر بعدی تأیید صلاحیت – شاید غیرمنتظره – مسعود پزشکیان بود. تصور من این است که مسعود پزشکیان می‌تواند صحنه‌ی سیاست را تغییر دهد. معجزه نمی‌تواند بکند. مطالبات ملت را نمی‌تواند یکشبه یا در دوره‌ای کوتاه محقق کند. اما حضور او در قدرت سیاسی بی‌شک به تقویت جامعه‌ی مدنی کمک خواهد کرد. سؤال مهمی که پیش می‌آید این است: اگر با این منطق می‌شود از پزشکیان دفاع کرد، چرا با همین منطق نمی‌شد از همتی دفاع کرد؟ به گمان من مهم‌ترین دلیل‌اش نوع صف‌بندی‌های نو-اصلاح‌طلبان و زبان مغلق و پیچیده‌ای بود که مردم معمولی جان به لب رسیده را گریزان می‌کرد (و این اشکال هم‌چنان به آن‌ها وارد است). مضاف بر این‌که در ماجرای همتی تمام مهره‌ها به گونه‌ای چیده شده بودند که برآمدن نتیجه‌ مطلوب نظام – یعنی رییسی – به سادگی میسر بود. در این دوره، به خیال من تأیید صلاحیت پزشکیان اشتباه محاسباتی نظام و شورای نگهبان بود. تحلیل‌شان این بوده که در ابعاد کلان ماجرا خطری به شمار نخواهد آمد. حالا وضعیت آرام‌آرام رو به تغییر است. پزشکیان در قالبی حرکت می‌کند که همتی به سختی می‌توانست به آن نزدیک شود. پزشکیان گفتاری دارد که بر خلاف همتی که اصولاً تکنوکراتی اهل اقتصاد بود و فقط با عدد و رقم سر و کار داشت، می‌تواند از لایه‌های مختلف جامعه یارگیری کند. این آن اشتباه محاسباتی نظام است به خیال من.

در انتخابات پیش رو در صورت انتخاب پزشکیان با نظامی مواجه خواهیم بود که پیر است و فرسوده. نه قاسم سلیمانی دارد نه ابراهیم رییسی. مهم‌ترین چهر‌ه‌ی میان میدان این نظام خود ولی فقیه است. آمدن فردی مثل پزشکیان وضعیت را تعدیل می‌کند و فرصتی برای تنفس جامعه‌ی مدنی فراهم خواهد کرد. خواهند گفت این همان چیزی است که راهگشایان می‌گویند. باکی نیست اگر در نهایت همپوشانی میان چیزی که می‌گوییم و آن‌چه راهگشایان می‌خواهند به وجود بیاید. ولی به روشنی خاستگاه‌های این دو رویکرد متفاوت است. این‌که راهبردی در نهایت منجر به بهبود وضعیت مردم ایران – ولو در ترازی بسیار حداقلی شود – هیچ جای شرمساری ندارد. ما علم به غیب هم نداریم. نمی‌دانیم فلان سیاست قطعاً به سود یا به زیان مردم ما تمام خواهد شد. بر اساس دانش و حدسیات خودمان جلو می‌رویم. حدس راقم این سطور این است که مسیری که پزشکیان تا امروز در پیش گرفته است مسیری است قابل اعتنا هر چند انتظار معجزه‌ای از او نمی‌توان داشت.

سخن آخر این است که فراموش نکنیم وضعیتی که در آن قرار گرفته‌ایم محصول بیش از سه دهه زمام‌داری آقای خامنه‌ای است که مخرب‌ترین وضعیت را برای سیاست داخلی و خارجی ایران با بلندپروازی‌های منطقه‌ای‌اش و سپردن زمام سیاست به دست متصدیان بی‌‌کفایت و فاسد، ایران را به چنین بن‌بستی رسانیده است. تصور من این نیست که با مرگ آقای خامنه‌ای جمهوری اسلامی به فروپاشی می‌رسد. اما بی‌شک تغییر مهمی رخ خواهد داد که همه‌ی کسانی که چشم به قدرت دارند مترصد آن لحظه‌ی کلیدی هستند. حیات و ممات آقای خامنه‌ای چیزی است که آینده‌ی ایران به آن گره خورده است. عبور از این تنگه‌ی مهلک جز با صبر و خرد و خویشتن‌داری میسر نیست. اهمیت انتخابات پیش رو از این جهت است.

هنوز تا پایان گرفتن این فصل دو هفته‌ای وقت مانده است و بسا چیزها ممکن است تغییر کند.

انتشار نخست در زیتون.

بایگانی