مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید…

حال و هوای نوروز است و دو سه روزی است آوازی در بیات ترک را از شجریان گوش می‌دهم. برنامه‌ی شماره‌ی ۱۴۴ گلهای تازه را. غزل حافظ است به همراه سه‌تار استاد احمد عبادی. این آواز خصوصاً به کار کسانی که مشقِ آواز می‌کنند و پی بیات ترک خوبی می‌گردند می‌خورد. این همه که این آوازها را در ملکوت می‌گذارم یک دلیل ساده دارد: خودم آوازی را می‌شنوم و لذت می‌برم. دریغ‌ام می‌آید این شیرینی و لذت را تنها برای خودم نگاه دارم. حتماً هستند کسانی که هم‌چون من از آن لذت می‌برند و زخمه‌ی سازی یا ارتعاش آوازی، روح‌شان را می‌نوازد و بیتِ شعری روزشان را می‌سازد. ستمِ ستمکاران و بیدادِ بیدادگران،‌ شادی‌های ما و فهمِ ما را نمی‌تواند برباید. ما با این‌ها و با بسی بیش از این‌ها زنده‌ایم و زنده‌تریم. شعر و آواز هم‌چون آب، باعث رویشِ جان‌های ماست. ما با موسیقی‌های‌مان هم سبز هستیم.

بایگانی