هیچ عجیب نیست – و نباید هم برای کسی عجیب میبود – که در موقعیتهای بحرانی بازگشت به روح ایران و ایرانی تکیهگاه مهمی برای ایستادگی کشور خواهد بود و حتی خودکامگان هم ناگزیر جایی به سراغ آن میروند. نکتهی دیگر این است که آن عنصر مقوم و همبستگیساز «ایرانشهری» چیزی نیست که تنگنظران بتوانند آن را هضم کنند. چه این تنگنظران مدافعان تندروی جمهوری اسلامی باشند چه مخالفان جزماندیش آن. دو سر طیف از هضم تنوع و تکثر ناتواناند. ایرانشهریگری گوهرش به نوعی جهانشهریگری گره خورده است که ایران را نه تنها برای همهی ایرانیان میخواهد بلکه ایران را کانون گسترش صلح و آرامش و نیکویی برای کل جهان میطلبد. ایران را نه باید تبدیل به کانون شر کرد و نه باید از آن تصویری ساخت که شر در آن مأوا و مسکن میجوید. با هر دو باید مبارزه کرد.
نکتهی دوم اینکه آن مداحی که در برابر آقای خامنهای مثلاً «ای ایران» میخواند، در واقع هیچ کدام از نسخههای اصیل ای ایران را نخواند. نه «ای ایران» بنان را خواند. نه سرود «ایران ایران» محمد نوری را خواند. نه «سپیده» شجریان را و نه نسخههای میهنی دیگر تمام این سالها را. محمود کریمی نسخهی اختراعی مطلوب نظام را خواند (که فی نفسه نه بد است و نه خیانت؛ باید در حد خودش از آن استقبال کرد). نزاع بر سر بخشهای مختلف طیف نداریم ولی باید به یاد داشت که ایران شمشیری دولبه است که مشت مزوران و و ریاکاران را از هر سویی عاقبت باز میکند. نمیشود به زبان از ایراندوستی سخن گفت ولی در عمل به ایران خنجر زد. حالا چه این خیانت را حکومت و مدافعان تندرو و خودکامهاش مرتکب شوند چه مخالفان تندروی آن که حالا دم گرفتهاند که وطندوستی و ایراندوستی را به خاطر آن مداحی شب عاشورا باید تقبیح کرد. قصهی مشابهی را همین ویرانیطلبان در جریان جنبش مهسا در برابر تیم ملی فوتبال ایران به راه انداختند.
وظیفهی اخلاقی ما این است که هوشیار باشیم. نه در پی ویران کردن چشمانداز آینده و مسدود کردن روزنههای امید باشیم. نه مبالغههای خیالبافانه از عبرت گرفتن صاحبان قدرت کنیم. حکومت زمانی به حقیقت رو به «ایران» به گستردهترین معنای آن میکند که آشتی ملی اعلام کند. زندانیان سیاسی را آزاد کند. انتخابات را سالم و شفاف کند. رسانهی ملی را از چنگال منافع مسموم جناحی نجات دهد. دیپلماسی کشور را به دست خردمندان بسپارد و رهبر کشور با جای اخلال در کار دولت منتخب مردم کنار مردم بایستد و فاصلهی جناحیاش را حفظ کند. وقتی حکومت سرش را از تجسس در امور شهرونداناش بیرون کشید آن موقع میتوان فهمید که به راستی رو به ایران آورده است و این تقلاها چیزی بیش از بندبازی در هنگام اضطرار است.

سوی دیگر ماجرا این است: آن کسانی که ساز «ایرانی» بودن را میخواهند با حذف و نابودی محض و مطلق جمهوری اسلامی کوک کنند، وطنفروشانی خجالتیاند که نه برای ایران آیندهای میطلبند و نه جسارت این را دارند که تجاوز نظامی و غیرقانونی اسراییل را به خاک ایران محکوم کنند. در میان اینها هم کسانی یافت میشوند که لاف ایراندوستی میزنند. نمیشود به قتل غیرنظامیان ایرانی – و حتی سربازان و نظامیان ایرانی – راضی شد و این چیزها را هزینههای ناگزیر آزادی نامید و دم از ایرانی بودن زد. مشت این شیادان را هم باید باز کرد.
سخنی را که پیشتر هم نوشتهام تکرار میکنم نه تنها برای حکومت و سراناش بلکه برای مخالفان افراطیاش نیز – که مانند دو لبهی قیچی کمر جامعهی مدنی را در تمام این سالها شکستهاند – که: هر وقت که به ایران و به مردم ایران برگردید وقت مغتنم و خوبی است. اما زنهار که باز برنگردید به آن شیوهی سابق معهود و آشنا. این بار توبهی نصوح کنید. بله با هر دو طیف افراط هستم. شوخی هم با کسی نداریم. زخم به پیکر و روان ایران و ایرانی نزنید: چه در صدا و سیمای حکومت باشید چه در ایران اینترنشنال (و چه در رسانههای اجتماعی شخصیتان).
نوشتههای مرتبط:
- خطر رسانه در خدمت سرمایه جنبهای از رسانههای فارسی زبان معاصر هست که کمتر به...
- وطنپرستان یواشکی و خائنان فخرفروش بر کسی پنهان نیست که رسیدن به این وضعیت تاریک...
- تعلیق دوستی یا دشمنی؟ ارزشهای انسانی گاهی در تضاد و تعارض با هم میافتند....
- بازی اسراییلی با روان ایرانی خوب است حالا به عقب برگردیم و ستون فقرات تبلیغات...
- برای خواننده باغ الفبا؛ شهرام شبپره پیام ویدیویی کوتاه شهرام شبپره، با فاصلهی بسیار یکی از...