این یادداشت را برای تشریح فضایی که در آن گفتوگو میکنیم مینویسم. قبلاً گفته بود که از سال ۸۸ به این سو در چند نوبت هر وقت «برای ایران» چیزی نوشتهام آماج حملات زهرآگین و تهدید واقع شدم. خواسته چه بود؟ یا مثل ما فکر کن یا سکوت کن. به همین سادگی.
در این مطالبهی مخالفان و منتقدان من – که روز به روز تندتر و خشنتر میشود و آلوده به انواع دشنامها و افتراها هم شده است – چند مفروض جدی وجود دارد. آنها موضع خودشان را با قطعیت و یقین موضع درست و مشروعی میدانند و دربارهی باطل بودن موضع من هم یقین دارند. این موج زدن یقین در هر دو برداشتشان خطرناک است. من نسبت به موضع خودم، رویکرد رئالیستی عقل نقاد دارم. یعنی هر حرفی که میزنم ولو آنکه سخت به آن اعتقاد دارم، هیچ چیز نیست جز بهترین حدس من که به محض اینکه شواهدی قوی در نقض و نفیاش پیدا کنم از آن دست میکشم. یعنی مدعای من ابطالپذیر است. بر خلاف مواضع من، آنها هیچ وقت نمیتوانند نشان بدهند در چه شرایطی دست از ادعای خودشان میکشند.
مثال مرتبط و واضح بزنم: میگوییم اگر جمهوری اسلامی دموکراتیک و شمولگرا شود و این مطالباتی را که ما داریم تأمین کند، به ادامهی آن راضی هستید؟ پاسخ چیست؟ محال است جمهوری اسلامی چنین و چنان شود. دقت دارید؟ جوابی به «اگر» نمیدهند و اگر را از بن منتفی میکنند. چرا؟ چون یقین معرفتی دارند که ج ا چنین است و چنان. اسم این نخوت معرفتی است. حالا به جای جمهوری اسلامی بگذارید «آمریکا». یعنی ارزشیهای جمهوری اسلامی هم گرفتار همین توهم یقین ابلهانهاند که از نظر آنها «محال است» آمریکا جور دیگری رفتار کند.
مفروض دیگر مطالبهی آنها (یا مثل ما فکر کن یا سکوت کن)، این است که آنها حق مدنی و قانونی ابراز نظرشان و تبلیغ نظرشان را دارند ولی من از این حق محرومام و هر بار که قلم به دست میگیرم یا جایی مصاحبهای میکنم مثل مار زخمخورده به خود میپیچند. چرا؟ چون فرض این است آنها «حق» دارند بگویند ولی من از بنیاد باید از چنین حقی محروم باشم. و گرنه خوب آنها حرف خودشان را بزنند ما هم حرف خودمان را میزنیم.
این نکتهی دوم همان است که به ویژه در سال گذشته در قضیهی انتخابات پیش کشیدند. من در دور دوم مدافع رأی دادن به پزشکیان بودم و بعضی از بهتانها و خصومتها همچنان از همینجا آب میخورد. موضع آنها این بود: یا نباید مطلقاً رأی داد یا اگر رفتی رأی دادی نه حق داری تبلیغاش را بکنی و نه حق داری کسی را به رأی دادن تشویق کنی. در مقابل و درست همزمان خودشان رأی نمیدانند و رأی ندادن را تبلیغ میکردند و مستقیم به کسانی که رأی میدادند حمله میکردند. فرضشان چیست؟ که تمام این کارها را برای رسیدن به دموکراسی و انتخابات آزاد دارند میکنند. یعنی جلوی اعمال حق شهروندی کسی را بگیری با این استدلال که «چون – نه حتی «اگر» – رأی دادن تو منجر به استمرار حکومت میشود، اساس کارت نامشروع است». این استدلال خودش محل تردید جدی بوده است. ولی برگردم به اصل نکته: نقطهی عزیمت آن توهم معرفتی و نخوت یقین است که بدان صراحتاً اذعان نمیکنند. این آن اشکال منطقی در ساختار فکرشان است.
مثال مشابه و عریانتر این نوع رویکرد همان است که اسراییل الآن دارد انجام میدهد: مدعی است میخواهد جهان صلحآمیزی با نابود کردن سلاحهای هستهای ایران (کدام سلاح؟ آن که ۴۰ سال است قرار است یک ماه دیگر ساخته شود و هنوز نشده؟)، جهان را امنتر و صلحآمیزتر خواهد کرد. ولی لازمهی این امنیت بعدی این است که بلافاصله تا مدتی نامشخص جهان را ناامن کند و بیوقفه به خونریزی و کشتار ادامه دهد تا طرف مقابل به طور کامل مضمحل شود (الگوی غزه؛ که اسم حقوقیاش «جنایت جنگی» و «نسلکشی» است). این کار شبیه این است که شما با یک نفر مخالفی و به او بگویی یا همین خواستهی مرا تأمین میکنی («تسلیم میشوی») یا هر چه دیدی از چشم خودت دیدی! طرف هم قدرت دارد و ابزار دارد. توقعشان از طرفی که پیشاپیش او را جنگطلب و تروریست میدانند این است که وقتی آن درخواست را از او میکنند ناگهان دل آن جنگطلب تروریست مثل دل آهو نرم شود و خردمند و فرزانه شود و حرف شما را گوش کند! خوب شما دعوا را بر این اساس شروع کردی که طرف یکسره فاقد آن خردمندی و فرزانگی و صلحطلبی مورد ادعای شماست. چطور از او انتظار دارید چیزی را که ندارد تقدیمتان کند؟ این است پارادوکس حیرتآور طرفداران تجاوز نظامی اسراییل به ایران.
نوشتههای مرتبط:
- ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۱۰ فراز دهم این سلسله یادداشتها زبانی دارد که بسیار شخصیتر...
- ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۹ تازهترین پاره از این سلسله یادداشتها را به نام نامی...
- ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۸ وخامت وضعیت ایران روز به روز و ساعت به ساعت...
- ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۳ وضعیت فعلی بر خلاف ظاهرش چندان که به نظر میرسد...
- ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۲ حماس ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به اسراییل حمله کرد. در تمام...