ایرانی هستیم و ایرانی می‌مانیم – ۳

وضعیت فعلی بر خلاف ظاهرش چندان که به نظر می‌رسد پیچیده نیست. این‌جا محل آزمون ابتداییات وجدان و انسان بودن است. این را بارها دیده‌ام که بسیار کسان بی‌محابا به ستیز اخلاق رفته‌اند و برای توجیه مرگ وجدان‌شان هر سخنی از ترک مخاصمات را مترادف با فخرفروشی اخلاقی شمرده‌اند. این نکات را باید روشن کرد چون روزهای دشواری پیش رو داریم.

آزمون ساده است: به عنوان یک انسان – نه به عنوان سیاست‌باز یا مهره‌ی دست و پابسته‌ی دستگاه پروپاگاندا – آیا با جنگ مخالف‌اید؟ جنگ باید متوقف شود یا نه؟ آیا با «آتش‌بس» فوری موافق‌اید؟ اگر به ترک مخاصمات – که ذیل قوانین بین‌المللی و منشور سازمان ملل – معنای روشن و مشخصی دارد، مخالف‌اید یعنی با ادامه‌ی جنگ هر گونه خسارتی را که به هر جایی وارد شود، در هر ابعادی، مشروع می‌دانید ولو شامل کشته شدن غیرنظامیان باشد. نمی‌شود کسی خواهان ادامه‌ی جنگ باشد و بگوید از نظر من آن کسی که جنگ را راه انداخت کس دیگر بود (تکرار این مغالطه‌ی رسوا که: «این جنگ را ایران آغاز کرد»).

این روزها بحث بسیار است درباره‌ی وطن‌دوستی و بدیهی است که کسانی که امروز با اشتیاق و هلهله از تجاوز نظامی اسراییل به خاک ایران و کشتار بی‌تبعیض ایرانیان دفاع می‌کنند با این توجیه که این مقدمه‌ی پایان جمهوری اسلامی است، با این مسئله‌ی اخلاقی و واکنش به حق نسبت به صداقت وطن‌دوستی‌شان روبرو شوند. اما ماجرا چیزی است فراتر از وطن‌دوستی یا خیانت به وطن؛ ماجرا مختل شدن قطب‌نمای اخلاقی و انسانی ماست. چیزی که ما را از حیوانات درنده متمایز می‌کند، چی‌ست؟ اخلاق و وجدان و انسان بودن. حتی حیوان‌ها هم حس «همدلی» را تجربه می‌کنند. اسباب تأسف است که پاره‌ای از ایرانیان داخل و خارج از کشور این حس همدلی و دریافت رنج را یکسره از دست داده‌اند و بی‌وقفه روی خط مخالفت با جمهوری اسلامی چنان اصرار دارند که گوش‌شان را یکسره بر مسئله‌ی بزرگ‌تر انسان بودن و وجدان داشتن بسته‌اند.

نام این را هر چه می‌خواهید بگذارید: وطن‌دوستی، اخلاقی بودن، انسان بودن یا وجدان داشتن – هیچ فرقی نمی‌کند. آیا به استمرار ریخته شدن خون بی‌گناهان راضی هستید؟ آیا به نقض قوانین صریح بین‌المللی رضایت دارید؟ اگر پاسخ‌تان مثبت است، جایی از خط قرمز انسان بودن عبور کرده‌اید. باید فکری به حال سلامت روح و روان‌تان بکنید.

این روزها بسیار دیده‌ام کسانی که در واکنش به فاجعه‌ای که ثانیه به ثانیه دارد رقم می‌خورد، جز این چند مورد هیچ سخنی از آن‌ها صادر نمی‌شود: ۱. ابراز تأسف و اندوه و اشک ریختن بر بلند شدن دود و آتش از نقاط مختلف زیبای کشوری که دوست‌اش دارند (داشتند؟)؛ ۲. یادآوری شنایع حکومتی که امروز بر ایران حاکم است (یعنی تکرار بدیهیات)؛ ۳. گوشزد کردن فرصت طلایی سرنگون کردن رژیم؛ ۴. توصیه به مردم برای رفتن به پناهگاه برای حفظ جان‌شان (در حالی که خیلی خوب می‌دانند اسراییل همین الگو را در غزه پیدا کرده است و این‌ توصیه‌ها شعار است و دل‌خوش‌کنک).

اگر جز موارد فوق هیچ سخن و عمل جدی در محکوم کردن تجاوز نظامی اسراییل به خاک ایران ندارید، بدانید و آگاه باشید که «وطن» برای شما چیزی جز لقلقه‌ی زبان نیست. بدانید و آگاه باشید که با این رویکردها، انسان‌ها برای شما بر دو نوع‌اند: یا آن‌ها که مثل شما می‌اندیشند (که باز هم دست بر قضا خواسته یا ناخواسته در این جنگ در داخل ایران کشته خواهند شد) یا با شما مخالف‌اند. در منطق شما، گروه دوم از انسان بودن یکسره تهی است. دقت دارید به چه چیزی و چه کسی شبیه شده‌اید؟ به آلمان نازی و البته به اسراییل امروز که آینه‌ی تمام‌عیار آلمان نازی شده است.

به اطراف‌مان نگاه کنیم. هر تعللی در محکوم کردن استمرار خون‌ریزی از هر سویی، یعنی از کار افتادن قطب‌نمای وجدانی و انسانی‌مان. این همان چیزی است که ما را از بقیه‌ی آدم‌های خواهان ویرانی ایران امروز جدا می‌کند. مواردی که در بالا برشمردم، نشان‌های بارز ویرانی‌طلبانی است که پشت نام «وطن» و «ایران» پنهان می‌شوند و «فخرفروشی اخلاقی» می‌کنند که با رژیم آخوندی در نبردند و جنایات این رژیم را نه می‌بخشند نه فراموش می‌کنند ولی از همین الآن حاضرند یکایک جنایات لحظه به لحظه‌ی اسراییل را تا ابد هم ببخشند هم فراموش کنند. دست مریزاد!

 نکته‌ی آخر، این شعار ابلهانه و میان‌تهی «محو اسراییل» است که چند دهه است مستمسک انواع اتهامات شده است. این شعار از بن، فاقد پایه‌ی حقوقی، اخلاقی و انسانی است و شعار است و بس. شعاری است که با واقعیت فاصله دارد. ولی این روزها کم نیستند کسانی که این خط را پیش می‌برند که «تحریک» یعنی این‌که جمهوری اسلامی مدام تهدید به نابودی اسراییل کرده است. این سخن مغالطه‌ای است رسوا. به چندین دلیل.

یکم این‌که: توهین لفظی، تبلیغات، یا بیانیه‌های خصمانه‌ی دیپلماتیک – حتی اگر زننده، تهاجمی یا تحریک‌کننده باشد، ذیل عنوان «حمله‌ی مسلحانه» طبقه‌بندی نمی‌شود و لذا توجیهی برای توسل به زور یا جنگ بنا به ماده‌ی ۵۱ منشور سازمان ملل نیست. دوم این‌که: ایران چه در دوره‌ی جمهوری اسلامی چه در دوره‌ی پهلوی، هرگز حمله‌ی نظامی یکجانبه به هیچ کشوری نکرده است. اسراییل بر خلاف ایران، از روز تشکیل‌اش تاریخی دارد سرشار از موارد متعدد حمله‌ی نظامی به همسایگان‌اش که فهرست بلندبالایی از قطع‌نامه‌های سازمان ملل را – بسیار بیشتر از قطع‌نامه‌های سازمان ملل برای ایران – به ارمغان آورده است. سابقه‌ی تاریک و ننگین اسراییل و نسل‌کشی غزه را که هم‌چنان پیش چشم ما ادامه دارد نمی‌بینیم ولی فکر می‌کنیم آن شعار ابلهانه توجیه کافی برای حمله‌ی نظامی و تجاوز به خاک ایران و کشتن هم‌وطنان ماست؟

امروز باید ایستاد و بدون لکنت زبان و بدون رمانتیسم بی‌مایه و شعارپردازی و اشک و آه نمایشی، جنگ را بی‌مجامله محکوم کرد و خواهان آتش بس فوری شد. هر راه دیگری جز این یعنی تن دادن به همان ویرانی ایران ولی پشت شعار آزادی‌خواهی و ایران‌دوستی پناه بگیرید.

بایگانی