وخامت وضعیت ایران روز به روز و ساعت به ساعت شدت پیدا میکند. ایران سپر نینداخته در برابر تجاوز. هر یک ضربهای که میخورد یکی میزند. ممکن است اثر حملهی اسراییل از پاسخ ایران بیشتر باشد ولی ایران ایستادگی میکند. تا کی؟ بعید میدانم زمان درازی ببرد. نوع این تجاوز به ایران از نوعی نیست که بشود آن را نبردی کلاسیک نامید. جنگی است در پیشرفتهترین سطح با پیچیدهترین سلاح که سالهای سال است اسراییل برای آن برنامهریزی دقیق کرده است. ولی چه شد که اینجور شد؟
سخنی را که در بیبیسی گفتم – و به اشاره بود ولی محور سخنم بود – باز هم میگویم: آقای خامنهای ما را به اینجا رساند. اینکه خامنهای ایران را ویران کرده است نتیجه نمیدهد که اگر متجاوز بعدی آمد به خانهی ما آتش زد، بگوییم نه این آتش را هم خامنهای زده است ولی زمینهی آن آتشافروزی را خامنهای فراهم کرده باشد. مشکل این است که چه شد پنج روز تمام خطوط دفاعی و تمام نیروهای تراز اول نظامی مثل برگ خزان زمین ریختند و قصهی غزه و لبنان تکرار شد؟ برتری تکنولوژیک متجاوز؟ نه. به گمان علتالعلل این فاجعه، چندین دهه زمامداری ناکارآمد آقای خامنهای است. چطور؟ حفاظ امنیتی کشور به خاطر خودکامگیهای ایشان و سیر کردن ایشان در عوالم خیالات و گرفتاری در سوء ظنهای شدید، پر خلل بوده است. از کجا شروع میشود؟ از اینجا که یکایک منتقدان داخل ایران و تکتک دلسوزان و حتی نزدیکان به خود این حکومت آماج کینتوزی و عقدهگشاییهای شخص آقای خامنهای شدند. از هاشمی رفسنجانی گرفته تا خاتمی و میرحسین موسوی و حتی کسی مثل ناطق نوری. آدمهای بسیار تندرو و نزدیک به او هم عمدتاً یا جاسوس از آب در میآیند یا از پشت به او به شکل دیگری خنجر میزنند. کسانی هم که امروز با تندترین الفاظ مقدسنمایی میکنند و ولایتفروشی و جامهی ایرانیان را در جایجای کشور – از زن گرفته تا مرد – قبا میکنند، کاشف به عمل میآید که نفوذی بودهاند. این هم از آدمشناسی خامنهای!
احمدینژاد و طائب دو نمونهی درخشان و برجستهاند که به خاطر رعونت آقای خامنهای به سریر قدرت رسیدند و با این اراذل، افاضل ایران و آدمهای اصلی بدنهی جمهوری اسلامی را حذف و تصفیه کرد. اما همینها بزرگترین صدمهها را به او زدند. رهبری داریم که نزدیکترین کساناش به او هر لحظه ممکن است از پشت به او خنجر بزنند و زدهاند. کسی که فرق دوست و دشمناش را درست تشخیص نمیدهد. چرا؟ خودکامگی. نخوت. رعونت.
نمونهی دیگر و برجستهی این رعونت و خودکامگی را در رفتار خامنهای با رسانههای داخل کشور بعد از دوم خرداد ۷۶ میتوان دید. بعد از دوم خرداد، پس از کنفرانس برلین، با ماجرای روزنامهی سلام و قتلهای زنجیرهای، کوی دانشگاه – جایی که او اشکریزان از پارهشدن عکساش شکایت میکرد – او به سوی امحای کامل رسانهی ایرانی رفت. سعید مرتضوی را به میدان فرستاد تا تجلی مطالبهی جامعهی مدنی را در رأی مخالفی که به نظر او داده بودند، منکوب کند. چرا؟ تا همه بفهمند خوب نیست مخالف نظر او حرکت کنند. این چه بود جز استبداد؟ چه بود جز بازتولید رفتار سالهای آخر محمدرضا پهلوی؟ نتیجه چه شد؟ رسانه آرامآرام از ایران گریزان شد. و میزبان پیدا کرد. و کسانی هم بودند که این فرصت درخشان و استثنایی را که خامنهای با بلاهت محض در اختیارشان گذاشته بود به بهترین شکلی عملیاتی کردند. ایران اینترنشنال تبدیل شد به کانون تیراندازی مسموم به سوی افکار عمومی ایران در غیاب رسانهی آزاد و سالم و مستقل داخلی. از این به بعد با سلب اعتماد مردم داخل از حکومت و رسانههایاش دیگر هر چیزی را میشد در این بحران اعتماد و عمق سرخوردگی و خشم، پیش روی مردم مستأصل نهاد. کافی بود دو ناسزای آبدار نثار خامنهای کنی؛ بقیهی جاهای خالی را خود مردم پر میکردند. خشم و میل به تشفی خاطر انگیزهای است قوی.
پروندهسازی برای آدمهای یکلاقبا و شکار کردن نویسندگان و روزنامهنگاران زیر عبای آقای خامنهای شدت گرفت. دلسوزان نه تنها ایران بلکه آدمهای کلیدی انقلاب ۵۷ به خاطر همین روحیهی بیمارگونه بلعیده شدند. وقتی مخالفان و منتقدان دلسوز را جاسوس ببینی، جاسوس واقعی با خاطر آسوده کارش را میکند. مثال میخواهید؟ در تمام این سالها کسانی بودند که از حکومت وامهای کلان گرفتند و با حمایت حکومت کارخانهی تولید پهپاد راه انداختند و امروز همان پهپادها در خودروهایی که پولاش از جیب خود آقای خامنهای آمده است با اندک انگیزهای از سوی اسراییل، یکایک یاران خامنهای را در داخل شکار کردند. چطور؟ اسراییل بعد از چند سال برنامهریزی تمام سلولهای خفتهاش را – که ایرانی خودفروخته بودند – بیدار کرد و شد آنچه امروز شده است. در چه وضعیتی؟ در وضعیتی که آقای خامنهای مصطفی تاجزاده و میرحسین موسوی را به حبس و حصر انداخته است و به پیشنهاد آشتی ملی سید محمد خاتمی پشت میکند و به دلسوزی نزدیکترین رفیقاش و آیتالله تاجبخش تمام عمرش – هاشمی رفسنجانی – اعتنا نمیکند چون اینها حس شهوت قدرت و تعظیم در برابر ارادهاش را ارضاء نکردند.
این وضعیت پیش روی ماست. حالا این را هر چه بیشتر شرح بدهیم به راه حل نزدیکتر میشویم؟ تمام اینها که گفتم خلاصه است در همین جمله: «خامنهای مقصر است». این خود خامنهای است که برانداز شمارهی یک نظام است. ولی حالا باید دست جلوی خونخوار بعدی دراز کنیم تا شر او را از سر ما کم کند؟ بعدش اوضاع خوب میشود؟ خیل کثیری از مردم خواستهشان فقط این است: بگذار شرش کم شود بعدش هر چه شد شد. یا خوشبینانه قصهی فرهی به اصطلاح اهورایی آن جوان خام سودازده را سر میدهند. و هزار و یک قصهی دیگر.
اما ایران، باز هم خواهند ماند. این بار اول نیست. شاید بار آخر هم نباشد. شاید دورهی بعدی استبداد باز هم سی سالی طول بکشد. شاید هم معجزهای شود و ققنوس جان ایرانی سربلند کند و همهی اینها را کنار بزند و دوره بعدی حاکمیت ایران برآمده از ارادهی مردم و تمام مردم و همهی ایرانیان بدون هیچ تبعیضی باشد. برای آن روز آمادهایم؟ فکری کردهایم؟ یا منتظر هستیم نسخه را سعید قاسمینژاد و امیرحسین اعتمادی و شاهین نجفی برای شاهزاده بپیچند و متن سخنرانیاش را بنویسند تا فردای ایران آزاد بدانیم تا چند سال دیگر نباید پا به ایران بگذاریم؟
پ. ن. پارههای پیشین این سلسلهیادداشتها:
ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۱
ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۲
ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۳
ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۴
ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۵
ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۶
ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۷
نوشتههای مرتبط:
- ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۱۰ فراز دهم این سلسله یادداشتها زبانی دارد که بسیار شخصیتر...
- ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۹ تازهترین پاره از این سلسله یادداشتها را به نام نامی...
- ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۷ بخشی از وضعیت فعلی جامعهی ایرانی در واکنش به تجاوز...
- ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۶ ایران ما در التهاب است. بیوقفه خانهی ما میسوزد. بدخواهان...
- ایرانی هستیم و ایرانی میمانیم – ۲ حماس ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به اسراییل حمله کرد. در تمام...