۱. محسن مخملباف برای شرکت در جشنوارهای – که از سوی دولت اسراییل حمایت مالی میشود – به اسراییل سفر میکند. عدهای از او گلایه میکنند که بنا به دلایل کذا و کذا کاری که کرده است نارواست. عدهای دیگر در دفاع از مخملباف – یا به تعبیر دقیقتر در «واکنش» به بیانیهی اول – بیانیهای امضا میکنند ستایشآمیز که در آن مخملباف را تجسم و تبلورهای آرمانهای جنبش سبز میشمارند (به چه دلیل؟ به دلیل ساختن فیلمی دربارهی بهاییان؟ به دلیل شکستن تابوی سفر به اسراییل؟ به دلیل شرکت در جشنوارهی دولتی که مهمترین صدمهها را به منافع ملی ایران زده است؟ نمیدانیم دقیقاً). جنجالی در میگیرد. هزار بحث ریز و درشت پا میگیرد. از نسبت اخلاق گرفته تا سیاست. از اینکه هر کسی با سفر مخملباف مخالفت کند، یا یهودستیز است یا بهاییستیز یا عدیل و نظیر جواد شمقدری. حتی مخالفان و منتقدان برچسب «چپ بودن» میخورند – چه «چپ» باشند چه نباشند – و اگر هم واقعاً بتوان نشان داد که هیچ نسبت و رابطهای با چپها از هر نوعی ندارند، باز هم متهم میشوند به تأثیرپذیری از چپ. وقتی کفگیر حسابی به ته دیگ میخورد، میشود حتی عقربهی زمان را عقب کشید و نسبت چپ با ایراندوستی و اولویت منافع ملی ایران را فروکاست به سینه زدن زیر «پرچم سرخ». یعنی جهش پشت جهش. یعنی عبور از یک معضل و مغالطه و پیوستن به مغالطهای تازه. اما: خلاصهی مسأله این است – از نظر این منتقدان یا همان مدافعان سفر مخملباف به اسراییل – که تنش در رابطهی میان ایران و اسراییل در ۳۴ سال گذشته باعث صدمات جبرانناپذیری به منافع ملی ایران شده است (و مسؤول اصلی و متهم بزرگ این عدم رابطه هم ایران است و اسراییل هم همیشه فرشتهای آسمانی و بیعیب و نقص بوده است) و سفر مخملباف فرصت خوبی است برای ایجاد «صلح» و «گفتوگو» (میان چه کسانی نمیدانیم؛ یک جا سخن از ملت ایران و ملت اسراییل است ولی وقتی صحبت دیپلماسی شود طبعاً دولتها با هم مذاکره میکنند نه بقالها و نانواها یا فیلمسازان و جراحان!). خلاصه اینکه – از نظر آنها – تمام کسانی که مخالف رابطهی ایران و اسراییل و مخالف کاستن سطح تنشی که منجر به جنگ خواهد شد، باشند از موضعی ضد منافع ملی ایران حرکت میکنند.
مطلب مرتبطی یافت نشد.