چنان که دستِ خیال‌ات گرفته دامنِ دل…

صادق طباطبایی، در ذهن و خیال من، همیشه با پرویز مشکاتیان گره خورده بود. اول باری که در پیوند با شعر و موسیقی نام صادق طباطبایی را شنیدم از زبان پرویز مشکاتیان بود؛ سال‌ها پیش در اواخر دهه‌ی ۷۰ در ایران. با صادق طباطبایی تنها دو بار حرف زدم. یک بار وقتی که داشتم گزارشی درباره‌ی اذان روح الارواح رحیم مؤذن زاده‌ اردبیلی، ده سال پیش هنگام وفات او، می‌نوشتم، به توصیه‌ی سید احمد سام، با صادق طباطبایی تماس گرفتم و مفصل با هم حرف زدیم. نتیجه‌اش آن یاداشت شد. دانش شعری و موسیقایی صادق طباطبایی حیرت‌انگیز بود. بار دیگر و آخرین بار، پس از بازگشت از بیمارستان در همین سال گذشته برای احوال‌پرسی با او سخن گفتم. همین. یعنی با خود او تقریباً هیچ وقت تماس و ارتباط مستقیمی جز همین دو بار نداشتم ولی گویی همیشه جایی در گوشه‌ی خیال‌ام حاضر بوده و هست. کلیدش هم به گمان خودم علاوه بر بعضی ارتباطات دیگر، پرویز مشکاتیان است. وفات صادق طباطبایی بار دیگر برای من رنج استخوان‌سوز وفات پرویز مشکاتیان را زنده کرد. این چند روزه مدام مشغول شنیدن آلبوم «صبح مشتاقان» پرویز مشکاتیان با صدای علی جهان‌دار در ابوعطا بودم. تمام شعرهای این آلبوم، از غزل‌های سعدی و تصنیفی روی شعر حافظ – قصه‌ای فراقی را حکایت می‌کند.

این چند روزه دو سه بار خواستم چیزی بنویسم برای نشانه‌ای و هر بار به دلیلی منصرف شدم. این بار می‌نویسم که از یاد نرود. این مقارنت صادق طباطبایی و پرویز مشکاتیان برای من حکایت تعظیم دوستی و تکریم یاد عزیزانی است که برای من عزیز بوده‌اند، هستند و باقی می‌مانند. این قطعات و ساز مشکاتیان ترنمی است هم‌نواز سوگ خود او و صادق طباطبایی.


پ. ن. عکس قبلی را که گویا خصوصی بوده و در وب‌ دست به دست می‌شود برداشتم و به جای‌اش این عکس را گذاشتم که در مکان عمومی برداشته شده ولی نام عکاس را نمی‌دانم.

بایگانی