آزمودن ایمان تجربهای است عمیق و درخشان. نمیشود کسی طعم شیرین ایمان را بچشد و باز هم مرتب حرص بخورد. چشیدن ایمان حداقل تأثیری دراز بر روح و روان آدمی دارد. البته بسیار تفاوت است میان آزمودن ایمان و قرار گرفتن در معرض تجربههای اجتماعی و تحمیلی دین. شاید دین را بتوان در شرایطی ناخواسته به کسی تحمیل کرد. دین و عقیده برای انسانها اختیاری نیست. اما در ایمان اختیار عنصری شاخص و مهم است. در ایمان آدمی خطر میکند و ایثار. دین اما محصول شرایط اجتماعی، فرهنگی و جغرافیایی است. مهم نیست تجلی ایمان چگونه باشد. ایمان به هر روی بر محور پاکبازی و بیعلت مهرورزیدن و بیچشمداشت عاشقی کردن میچرخد. این ایمان البته تفاوت نوع چندانی ندارد. مهم نیست مسلمان باشی یا مسیحی یا یهودی و یا زردشتی و یا هر آیین دیگری داشته باشی. اهل ایمان صفاتی ژنریک و بسیار مشابه دارند. به قول عزیزی، تفاوت شگرفی است میان ایمان و جزمیت. اهل ایمان را میتوان از نوع رفتارشان تشخیص داد. مؤمنین بر خلاف جزماندیشان در گفتار و رفتار طمأنینه و سکینهی خاطری دارند که اهل جزمیت و تعصب هرگز از آن برخوردار نیستند. جزمیان از ایمان، به تعبیر مولوی، تنها قناعت به قول کردهاند. از ایمان همان تکرار کلمات را فهمیدهاند. ایمان برای اهل تعصب، اخلاقی به ارمغان نیاورده است:
ذات ایمان نعمت و لوتی است هول / ای قناعت کرده از ایمان به قول
ایمان پذیرفتنی است و برگزیدنی. باور داشتن نیازمند دل به دریا سپردنی است عاشقانه که نه عاقلان نامؤمن به آن دل میدهند و نه جزماندیشان. جزم اندیشان متعصب که در کسوت دینداری ظاهر میشوند، چه بسا که برای هر کاری هزار بار حساب و کتاب کنند. جزماندیشی محتاج تعلیم و آموزش چندانی نیست. اما ایمان، تعلیم میطلبد و سلوک. برای جزماندیش بودن، نیندیشدن کافی است. باقی صفات رذیلهی جزماندیشی و تعصب و خونآشامی بدون هیچ زحمت در خلق و خوی آدمی راسخ خواهد شد. برای ایمان، هم اندیشه لازم است و هم عمل و البته در این عمل امتحان هم هست: «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون»؟ ایمان فتنه هم دارد و امتحان در راهاش هست. طعم ایمان را که چشیدی، چشمات سیر خواهد شد:
گر خوری یک بار از مأکول نور / خاک ریزی بر سر نان تنور
اما ایمان آیا به جایی میرسد که دیگر محتاج مواظبت و مراقبت نباشد؟ آری، ایمان را میتوان از دست داد:
گرت هواست که معشوق نگسل پیوند / نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
بگذریم. قصه دراز میشود. یکی از احادیث غریب روزگار ما این است که چنان سطح عقلانیت تنزل کرده است که ارباب جزمیت و تعصب را با اهل ایمان یکی میگیرند! جای تعجب چندانی نیست:
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند / به قدر بینش خود هر کسی کند ادراک
مطلب مرتبطی یافت نشد.