میرزا عباس خان ولیعهد فرموده بودند که قبله ی عالم لحن و نثرشان عوض شده است. عجبا که هنوز خاک دیارِ پروس بوی ما را می دهد که این سعایت ها شروع شده است! در طیاره نشسته بودیم، طبق معمول در سفر از کویی به کویی (چنان که رسم خاقانِ جهاندار باشد). گفتیم سراغی از ولیعهد بارگاه بگیریم. هنوز دو کلمه احوالِ میراث دار ِ تاج و تخت را نپرسیده بودم که باز سراغِ لحن و لهجه ی شهریارِ عالمگیر را گرفتند! گفتیم دو سه خطی مرقوم کنیم تا دیدگان مقامِ ولایتعهدی به دستخط و آثارِ بنانِ جواهرآسای همایونی منور شود. گفتیم شاید چند روزی مجال صدور رقعاتِ ملکوتی را پیدا نکنیم. این روزها تدبیر امور ملک و ملکوت شده است کلاف سر در گم. کسی هم در این میانه به داد قبله ی عالم نمی رسد که باری را از دوش حضرتشان برگیرند. مدام هم از این سوی و آن سویِ آستانه ی مقدسه خرده فرمایش از سمت برخی ساکنان درگاه و حلقه نشینان بارگاه می رسد. در برلین نکته ای را به اشارت فرمودیم بدون آنکه نامی از عاصیان و خاطیان برده باشیم. گویا جدی جدی قبله ی عالم شده اند حمال به جای سلطان! نکنید! نکنید به خدا! مبادا که سایه ی مبارک همایونی از سرِ سکّانِ عرش ملکوت کم شود! رقعه ی همایونی را خلاصه می کنیم که وقت تنگ است و باتری این ماسماسک هم رو به اتمام است و سلطان را میان آسمان و زمین رها خواهد کرد. هنوز قرب نیم ساعتی راه دارد تا تمام شود. داریم به آوازِ شجریان گوش می دهیم: آنکه در عشق ملامت نکشد مرد نخوانش! برویم که هنگامِ بانگِ نوشانوش است. مراجعت خواهیم کرد دیگر بار.
مطلب مرتبطی یافت نشد.