عشق و آه

ولیعهدِ بارگاه، صاحبِ حضور خلوتِ انس از پراگ مراجعت کرد. موسیقی صفحه‌اش هم عوض شد. من حیران مانده‌ام که میان ادبیات انتقادی، ادبیات سلطانی و ادبیات امپراتوران باید کدام را اختیار کنم. امروز که داشتم آن مطلبِ عشق را که ولیعهد برای من نوشته بود، برای حضرتِ دوست می‌خواندم، فرمودند که چقدر نثرش شبیه نثرِ من است! خوب معلوم است که نثر عباس شبیه نثرِ من نیست. توضیح دادم که فقط در جوابِ من این‌گونه نوشته است و گرنه ولیعهد کجا و این نثر کجا؟ سمفونی مردگان و سالِ بلوا کجا و قلندری‌های صوفی‌وارِ عاشقانه کجا؟
این وبلاگ برای سلطان شده است بازارِ عطاران که از هر جنس و رقمی در آن می‌توان یافت. این نام سلطان و قبله‌ی عالم و برادر تاجدار و امپراتور و از این قبیل اسامی هم اگر بار طنزِ نداشته باشند عجب وبالی می‌شوند. گویا حلقه‌ی برلینی‌ها و وینی‌ها را خوش افتاده است! خدایتان خیر دهاد، سر سلطان را به باد ندهید. اگر اندک قصوری در حفظ جانب سلطان کنید، شما می‌مانید و ملکِ بی‌صاحب!

بایگانی