خونهای ایرانی و خونهای آمریکایی
مدتهاست که دلمشغولیِ من این ماجرای حقوق بشر بوده است و همیشه ندای اعتراضم بلند بوده است که بشر، بشر است چه مسلمان باشد، چه مسیحی، یهودی، زردشتی و یا حتی ملحد. برای من جانِ آدمی است که حرمت دارد، بسیار پیش از عقیده و فکرِ او. برای مردمسالاری و دموکراسی هم ارزش قائلم ولی حکایت ما و مردمسالاری شده است ماجرای «آنچه یافت مینشود آنم آرزوست». هم در مردمسالاری غربیان و هم در مردمسالاری ادعایی ما ایرانیان، هر چه دیدیم سراب بود و نیرنگ. البته جای تردید نیست که غربیان علی رغم آن فریب رندانهشان در کار دموکراسی به شهروندانشان چیزها دادهاند که ما باید هنوز سالها هزینه بدهیم تا به اینها برسیم. اما همین ماجرای کوچک را ببینید که همین خانم جسیکا لینچ برای آمریکاییها چه اسباب تبلیغی شد (مقاله گاردین رو هم حتماً بخونین). اما توی جنگ ایران و عراق به خاطر حماقت، استبداد و خودرأییِ دیوانهای مثل صدام و حامیانش که همه امروز یکسره حامی صلح و ضد خشونتاند، این همه جوون به خاک و خون کشیده شدند و پرپر شدند. اینجا اصلاً مسأله اعتقاد و باور و ایمان نیست. موضوع جانِ آدمیان است که ارزان فروخته شده است (و دولتمردان وطنیِ ما هم گاهی بیخیال از کنارِ این خونها گذشتند و فقط با نام شهیدان بازی کردند). اما همین یه نفر آمریکایی رو ببینین. آیا فقط یک بار آمریکا گفت که این همه جوون ایرانی تباه شدند؟ فقط یک بار صدای اینا در اومد؟ ملت ایران حق داره که به اینا مشکوک باشه، اما ببینین که کار به کجا رسیده که میخوایم با همینا سرِ یه سفره بشینیم! من که سر در نمیارم بالاخره چه عاقبتی برای ماها مقدره تو این بلبشو.
مطلب مرتبطی یافت نشد.