مخمور آن دو چشمم .

مخمور آن دو چشمم . . .
این حرف سعید حرف متینی است که ما به عصر ماقبل جاهلیت برگشتیم. یعنی این شیوه‌ی برخورد با موسیقی و با زن، حتی اون زمان هم چیز غریبی بوده. این واپسگرایی فکری که زن و موسیقی رو منشأ انحراف و مصدر گناه می‌دونستن، اولاً از طبیعت کسایی بروز می‌کرده که خودشون آدمای سست‌نفس و هوس‌پیشه‌ای بودن و ببخشید، خیلی ببخشید، واقعاً عذر می‌خوام، اگه توی خیابون انحنای بدن یه زن رو از زیر چادرش هم می‌دیدن، شب خانمشونو اذیت می‌کردن!! از این گذشته، از این سرشت‌ها هیچوقت شاعری و رقت‌طبع و خیال‌ شاعرانه بر نمیاد. تردماغی کار هر کس هر کس نیست و از اون گذشته اینها کسانی هستند که با خودشون هم مشکل دارن:
عبوس زهد به وجه خمار ننشیند / مرید خرقه‌ی دردی کشانِ خوشخویم!
ولی:
ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند / وز می جهان پر است و بت میگسار هم
زاهد برو که طالع اگر طالعِ من است / جامم به دست باشد و زلف نگار هم

بایگانی