بیمارِ تو بیمارتر است!
امروز از صبح بلاگر داره اذیت میکنه. تکنولوژیشون پیشرفت کرده ولی بعضی وقتا بدجوری گیر میکنه. فکر کردم مشکلِ مال وبلاگِ منه، دیدم همهی وبلاگا این مشکلو دارن. عصری گرفتم خوابیدم یه سه چار ساعتی وقتی بیدار شدم، دیدم فخری پای کامپیوتره. صفحه رو که باز کردم، راحت لود کردم و بعد نیم دقیقه آواز شجریان بود که جاری شد. اول میخواستم تصنیفِ «رازِ نو» یا «فلک» علیزاده رو بذارم که دیدم از هر چیزِ دیگهای همین آوازه که مصداق داره. به حال و روزِ من بیشتر شباهت داره، هر چند تصنیفِ فلک هم نقدِ وقته.
دربارهی عکسای سایه توی وبسایت هم باید به اون دوستمون بگم که اینا را بارِ نخست توی ایران از روی یه کتابی که دربارهی سایه چاپ شده بود اسکن کردم و پاک یادم رفته که اسمش چیه. اون مطلبِ آمریکایی شما رو هم اصلاً دربارهاش چیزی نمیدونم. فکر کنم این کتابو شاهین داره. ازش میپرسم و مرجعشو میذارم بعداً. فریبا هم بالای سرِ منه داره خط به خط میخونه، هر وقت هم میرم روی کیپد یه چیزایی رو فشار میدم (مقصود نیمفاصلهس)، میگه این چیه دیگه؟؟! بگذریم: خیلی گزارش لحظه به لحظه شد!!
شادی خانوم: رنگ و بو و نوا و نمایِ وبلاگِ ما همینه دیگه! حالا تو به این خاطر قهر میکنی؟ چه عرض کنم؟!
آخرین شعرمو هم که مال تقریباً هفتهی پیش بود هنوز روی وبلاگ نذاشتم. کی به کیه، شاید الآن لیکنشو گذاشتم! تا ببینیم چی میشه.
پ.ن. شرمندهام. الآن هر چی گشتم دیدم فایل پیدیافشو به هیچکدوم از ایمیلام نفرستاده بودم. توی ایمیلِ فریبا هم نبود. انشاءالله فردا آپلودش میکنم.
مطلب مرتبطی یافت نشد.