بادهی دیرینه
اول اینکه قرار بود نیم ساعت پیش بیام اینجا و الآن اومدم. بعدش اینکه از سر شب داشتم شجریان گوش میدادم که برام یه زندگی دوباره اس. الآن هم بیخویشم و رها، پس زیاد به پریشانگوییِ من خرده نگیرید. پیش از اینکه بیام داشتم به راز نوی علیزاده گوش میدادم که برام یه دنیاس:
فلک را جور بیاندازه گشته است / جهان را رسم و آیین تازه گشته است
هزار امروز همآواز زاغ است / گل از بیرونقیها خاک راه است
غم دیرینه گر در سینه داری / چه غم گر بادهی دیرینه داری
امروز روز خاموشی بود، خبری نیست! به جز چند تا تلفن که حکایت روزمرهی منه باقی همه رنجهای دیرینه. از همهتون که التفات دارین ممنون، ولی:
درد ما را که توان برد به یک گوشهی چشم
شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی (حالا چی؟ درسته یا نه؟؟!)
الآن فقط اومدم بیرون که هوایی بخورم و غیره! اینجا هم باید میومدم که اینا رو آپدیت کنم. موسیقیای روز هم که مرتب عوض میشه. موسیقی بعدی احتمالاً کار علیزادهاس: راز نو! منتظر باشید فعلاً!
مطلب مرتبطی یافت نشد.