نسل‌کشی دیشب از فرط خرابیِ

نسل‌کشی
دیشب از فرط خرابیِ دل خواستم بزنم بیرون یه جایی تن رو هم خراب کنم، دیدم نمی‌شه. تصمیم گرفتیم با رضوان بریم سینما. رفتیم یه سینمایی توی می‌فر، فیلم «دور از بهشت» [Far from Heaven] رو که جولیان مور توش بازی می‌کنه رو دیدیم. وسط فیلم توی ذهنم داشتم آخرین شعرم رو می‌گفتم. فیلم جالبی بود. اگه حوصله کردم درباره‌اش صحبت می‌کنم. بعد از فیلم رفتیم یه رستوران ترکی به اسم سفره و اونجا شام خوردیم. توی راه که برمی‌گشتم خونه شعر رو توی قطار روی کاغذ آوردم. اینه:
کشتار خاطره
ظاهراً این استمرار همون جریانات پیشین ماست! جای تعجب نیست. کاملاً طبیعی است:
شیوه‌ی چشمت فریب جنگ داشت / ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم
تصور خطایی بود!

بایگانی