دورهی دوم ریاست جمهوری بوش و ترکیب جدید دولت او، بیش از هر چیزی نشانهی حرکت اژدهای مهیبی است که هیچ چیزی او را جلودار نیست. حکومتی که تمام سخنان و به ظاهر حقایقی را که تبلیغ میکند، با زور و قدرت نظامی به کرسی مینشاند، امروزه تبدیل به خطری بزرگ برای سلامت و صلح جامعهی جهانی شده است. تناقض و طنز تلخ ماجرا هم در این است که این دستگاه دیوانه از ادبیات و زبان دموکراسی، آزادی و صلح بهره میگیرد. دموکراسی، در جهان امروز دینی نوین است که بزرگترین آفت آن، مانند هر دینی، ریا و سالوس است. دست بر قضا، رییس دوباره بر مسند نشستهی آمریکا، در ریا و سالوس، اسطورهای مثال زدنی است. پیشتر از این وقتی به او نگاه میکردیم، فقط اسباب تفریح و خنده بود و گاهی اوقات سادهلوحانه بر شیرینکاریهای آدمی با ضریب هوشی پایین میخندیدیم و طعنه میزدیم. اما گویا این دیوانه به جد دارد دنیا را به هم میریزد تا ثابت کند آقای قلدر دنیاست و هیچ کس نمیتواند به او بگوید بالای چشماش ابروست.
مطالب مرتبط: مصاحبه با جان کین دربارهی سیاستهای اخیر آمریکا
ماجرای دردناک برای ما ایرانیان از آنجا شروع میشود که احتمال و خطر حملهی نظامی اینها به ایران بسیار جدی شده است. اصلاً مهم نیست که اینها میتوانند یا نمیتوانند در ایران رژیم را عوض کنند. چه بسا به آسانی بتوانند این کار را بکنند. اما در هر حالت فاجعهای است برای ملت ایران. آمدن آمریکاییان و نظامیانشان به ایران نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد بلکه مشکلات فعلی را صد چندان میکند و طرفه آن است که جوانان دلخون ما برای آمدن مشتی دیوانه دارند له له میزنند، بس که کارد به استخوانشان رسیده است.
آمریکا در پنجاه سال گذشته، کارنامهی سیاسیاش پر است از مداخلات نظامی به اسم دموکراسی و در اکثریت این مداخلات هم نه تنها تحفهای از دموکراسی به مغلوبانشان ندادند، بلکه با قلدری تمام تنها در پی آن بودند که اقتدار خود را ثابت کنند ولو بالمعاینه جهان ببیند که آن همه ادعای دموکراتیزه کردن از بیخ شکست خورده و بهانهای بیش نبوده است.. آمریکاییان اگر بیایند، نان و حلوا به کسی نمیدهند. یکشبه هم نمیتوانند مثلاً بروند چهار نفر سیاستمدار افراطی را بگیرند و تمام. این غائله، جان، مال، امنیت، آزادی و صلح تک تک ایرانیها را به یغما خواهد برد، بدون هیچ تردیدی. هیچ خیر و فضیلتی بزرگی هم ندارند که بگوییم، سبکسرانه آن همه جنایت و کشتار را میتوان در پرتو چیزی به نام آزادی که اتفاقاً اصلاً در چنتهی آنها نیست، توجیه کنیم. این شیر نر خونخواره را شاید نتوان مهار کرد. اما کمینه کاری که میتوان کرد این است که ما که میتوانیم بنویسیم،در وبلاگهای فارسی زبان برای ایرانیان بنویسیم که وعدههای آزادی و انسانیت آمریکا، فریب و سراب است و افتادن از چاله به چاه. در وبلاگهای انگلیسی زبان هم باید این را نوشت تا افکار عمومی جهان و خود آمریکاییها بدانند که رییس دولتشان در پی چیست. دستگاه بوش، انتخاب مجدد خود را به منزلهی رفراندومی برای تهاجم نظامی به خاور میانه و مخصوصاً ایران گرفته است و نشانههای این تصور را به قوت میتوان در سخنان کاندولیزا رایس و رامسفلد و بوش دید. خوشحال شدم که دیدم حسین درخشان حداقل در وبلاگاش این نور را دارد میتاباند. اینجا مسأله این نیست که کسی از حکومت ایران خوشاش میآید یا نه. مسألهی مهمتر ایران و ایرانی است که طوق لعنت و تیر بلا بالای سرش پرواز میکند.
زهد ریایی و دینداری بوش را باور نباید کرد. از این قبیل دینداران در کشور ما هم زیادند. آنچه دارد فراموش میشود من و شما هستیم. ما که قرار نیست سر دعوای قدرت قربانی شویم تا دل آقای بوش و رفقایاش خنک شود. میدانم که مردم ما آنقدر شعور و رشادت و فراست دارند که با وجود تمام درد و رنجی که میکشند، وعدههای دروغین جنگطلبان خارجی و داخلی را باور نکنند. جنگ برای هیچ کس، جز امپراتور گردنکش دنیا، سودی ندارد. حاصلاش غارت و چپاول و مرگ عزیزان من و شماست. جنگ که شروع شود دیگر حقوق بشر و صلیب سرخ کشک است. موشک و هواپیما که بیاید، مؤمن و کافر، دزد و زاهد، همگی مجبورند جانشان را بردارند و فرار کنند. امنیت و سلامتتان را به بهای توهم نفروشید. «این گرگ سالهاست که با گله آشناست». نکند کاری را که با مصدق کردهاند فراموش کردیم؟ افغانستان هنوز زخمدار است. عراق هم روز به روز ویرانتر میشود.
اینها دارند خاور میانه را شخم میزنند و وجب به وجب خاک خاور میانه زندگی و امید و آرزوی من و شماست. آن خاک را شخم میزنند، هر درختی را از ریشه میکنند، هر نهالی را میشکنند، هر خوشهای را که خلاف میل آنها روییده باشد از بن خواهند کند، تا خود هر بذری را که دوست داشتند بکارند و هر جور که خود خواستند بپرورانند. الآن وقت تسویه حساب نیست. وقت بر خود لرزیدن از هیاهوی دیوانگانی است که از همان روز اول، خط و نشانشان را کشیدهاند، کمرشان را سفت بستهاند، پاشنهی پوتینهاشان را بالا کشیدهاند که در برابر اشک چشم و خون دل شما و من، تک تک ما را در میان آن دیگرانی که شاید شما هم نخواهید به خاک بریزند. این آتش اگر افروخته شود، خشک و تری نخواهد بود. همه با هم میسوزیم. همه با هم.
بگوییم، بنویسیم، آگاه باشیم و نگذاریم که هیچ کسی، چه از داخل باشد و چه از خارج، برای ارضاء شهوت قدرت و اطفاء مستیهای فرعونیشان، امنیت، آسایش، آزادی و صلح من و شما را با شعلهورکردن جنگ برباید. هنوز مادران ایران داغدار جنگ عراق هستند. نگذاریم آن زخمها سر باز کند و دوباره قربانی شویم. اگر صدام در روزگار ما و پیش چشم ما گرفتار زندان آمریکا شد، باور نداشته باشید که به این زودیها و در زمان حیات من و شما کسی بوش و رایس و رامسفلد را محاکمه کند. جنگ تلخ است. ما به قدر کافی، برای یک عمر، برای باقی زندگی تمام نسل جوان کشورمان تلخکامی و داغ و درد داریم. بس است دیگر. به هیچ نامی، به نام هیچ تقدسی، زیر هیچ پرچمی جنگ نباید بر پا شود، چه به نام خدا باشد، چه به نام دموکراسی و چه به نام بشر. به نام دلهاتان، به نام عشقهایی که میخواهد در گوشهی خانهی تکتکتان چراغ گرماش روشن باشد، اسلحهها را زمین بگذاریم و قلم برداریم.
ما، آمریکا و این لشکر روشنفکران (سیبستان)
حق تعیین سرنوشتمان را به آمریکا واگذار نکنیم (سیبستان)
تغییر تدریجی بهترین نوع تغییر است (سیبستان)
مطلب مرتبطی یافت نشد.