۱. «در هوایات بیقرارم… بیقرارم روز و شب».
۲. «والله که شهرِ بیتو مرا حبس میشود…»
۳. حالام خراب است:
چو نماز شام هر کس بنهد چراغ و خوانی
منم و خیال یاری، غم و نوحه و فغانی
به خدا خبر ندارم چو نماز میگزارم
که تمام شد رکوعی، که امام شد فلانی…
و آری… «درِ مسجدم بسوزد…»!
مطلب مرتبطی یافت نشد.