طبیعی است که افراد مختلف در برابر کاری که سید محمد خاتمی انجام داده است، واکنشهای متفاوت از دفاع جانانه گرفته تا انتقاد روشمند و منسجم و حتی پرخاشهای خشن و درشت داشته باشند. طبیعی بودناش به این دلیل ساده است که سیاستمدار مرد عرصهی عمومی است. خصوصاً وقتی سیاستمدار در مقام قدرت باشد، مجامله و تعارف معنای چندانی ندارد و برای سالم نگه داشتن سیاست و فضای اجتماعی تمام دلسوزان ناگزیرند از سنجشگری بیپروا و مشفقانه. خاتمی دیگر در مقام قدرت نیست. سید محمد خاتمی امروز رییس جمهور سابق کشور است که در ایران مغضوب است و در متن قدرت کمترین اعتباری برای سخناش قایل نیستند. اعتبار که سهل است؛ خودش و یاراناش آماج شدیدترین حملات و لجنپراکنیها و افتراهای بیشاخ و دم هستند. بعضی از یاران سابقاش هم این روزها کم مرتکب خطاهایی نمیشوند که خوراک تهیهی رسانههای هتاک و دروغپرداز جمهوری اسلامی را فراهم میکنند. اما همچنان این نکته را نباید نادیده گرفت که خاتمی خود را رهبر اصلاحات و پدر آن میداند و اندیشهاش را برخاسته از اصلاحات میداند. اصلاحات یک جریان سیاسی است و هر جریان سیاسی ناگزیر جایی به قدرت پیوند میخورد – حتی اگر امروز دسترسی به ابزارهای قدرت نداشته باشد – در نتیجه سنجشگری آن امری ضروری است و در معرض خشم و خشونت واقع شدن آن طبیعی و ناگزیر است.
اما اصل قصه اینجاست: در میان سه طیف هواداران، سنجشگرانی که به همان «منش و روش و بینش» خاتمی – بخوانید «اصلاحات» – رویکردی انتقادی دارند، و مخالفان پرخاشگری یا دلبستگانِ امروز برآشفته و از خواب بیدار شده، جای یک چیز به شدت خالی است. سنجشگری در این میانهی غوغا چوب عواطف و احساسات هر دو سو را میخورد. هواداران، سنجشگران را افراطی و تندرو و شتابکار میبینند و پرخاشگران از میان سخنان سنجشگرا تأییدی برای پرخاش خود مییابند. از منظر دینی و اخلاقی هم که بنگریم، بهترین دوست آدمی کسی است که عیوب او را بر او آشکار کند و مشفقانه بتواند خطاهای او را گوشزد کند. از منظر سیاسی هم قصه روشنتر از اینهاست: سیاستمداری که کارش سنجیده نشود یا نتوان به کارش خدشه وارد کرد، سیاستمداری است در حاشیهی امنیت و این روزها در ایران از این جنس سیاستمداران کم نداریم. چه دلیلی وجود دارد برای اینکه خواسته یا ناخواسته از همان کسی که شعار «زنده باد مخالف من» میدهد، سیاستمداری بسازیم که سنجش کارش هزینههای سنگینی دارد؟ در میان توضیحها، توجیهها و دفاعهایی که از خاتمی ارایه شده است، هم روایت ابطحی، هم توضیح پرنخوت علی شکوریراد – که از «حکمت» کار خاتمی سخن گفته بود – و هم واکنش خانم محتشمیپور و آقای تاجزاده از همین جنس بود: تاب سنجشگری وجود ندارد و نشانهاش این است که هر نقدی بلافاصله برچسب شکستن حرمت خاتمی را میخورد. خوب حرمتِ سیاستمدار شکسته میشود؟ بشود! وقتی پا به میدان سیاست گذاشتی و همچنان خواستی با پرچم اصلاحات بروی جلو، باید تنات را برای همهی اینها چرب کنی. در بهترین شرایط میتوانی بگویی بیانصافی کردهاند و سخنام را چنانکه باید روایت نکردهاند. همین. این همه شور برانگیختن و از احساس و عاطفهی پاک مردم مایه گذاشتن، بازی روانی با مخاطب است.
سنجشگران منصف و دردمند، بهترین حامیانی هستند که خاتمی میتواند داشته باشد. یارانی که همچنان پس ذهنشان آمادگی دارند خاتمی را در مقام پیر و مرشد یا حکیم فرزانه ببینند، بالقوه بذر استبداد را در ضمیر مخاطبانشان میکارند. سیاستمدار – چه در مقام قدرت باشد چه فاقد قدرت – حاشیهی امنی ندارد که بتواند به آن پناه ببرد. برای رهیدن از این حجم سنجشگری و حتی پرخاشگری، سیاستمدار چارهای جز طلاق دادن رسمی سیاست ندارد. خاتمی هر چه که هست به صفت دودلی و تردید موصوف است و در این تردیدی نیست. نام این دودلی و تردید را حکمت و دوراندیشی نهادن، خوشبینی بیش از حد است.
نکتهی آخر اینکه من همچنان از ابتدای قصه به اصل کار خاتمی نپرداختهام. بحث همچنان پیرامون حواشی قصه میگردد. گویا بسیاری از هوادارانی که این روزها رگ گردنشان قوی میشود، بیشتر نگاهشان به جایی مثل «بالاترین» است و پستوهای فضای مجازی. من نقدم را مبتنی بر هیاهوهای فضای مجازی نمیبینم و نمیدانم. اکثریت منتقدان خاتمی را هم پرخاشگران نمیدانم. تفاوت سنجشگرانی که به روش و اندیشهی خاتمی نقد دارد با پرخاشگران در همین است که صدایشان بلند شنیده نمیشود. از پرخاشگران نمیتوان انتظار داشته که صدای سنجشگران را بلند کنند. آنها ناگزیر به سویههای از سنجش آنها اعتنا خواهند کرد که در جهت تأیید منکوب کردن تمامی خاتمی است. این وظیفهی هواداران خاتمی است که سنجشگران را قدر بنهند و به جای راندن آنها به سوی دیگر، چارهای برای تزلزلها، تناقضها و تعارضات اصلاحطلبی تبلیغ شده توسط خاتمی بیندیشند. «زنده باد مخالف من» شعار است ولی اقبال کردن به منتقدی که خللهای کار آدمی را به او مینمایاند، از خردمندی و حکمت است. اعزاز مخالف پیشکش، شما منتقدان را دریابید که بدون آنها به جمود و تصلب خواهید افتاد.
پ. ن. برای آنکه مرادم روشن باشد که مقصود چه نوع سنجشگری و نقدی است، سه یادداشت زیر، نوشتهی شهاب میرجعفری، نمونههایی تیپیکال از جنس نقدهای مورد نظر من است:
مطلب مرتبطی یافت نشد.