دلا دیدی که خورشید از شبِ سرد
چو آتش سر ز خاکستر بر آورد
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشتِ شقایق گشت از این خون
نگر تا این شبِ خونین سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
صدای خون در آواز تذور است
دلا این یادگارِ خونِ سرو است
– این ابیات، ناظر به حالی در آینده است؛ اما این آینده، آینهی حال ما نیز هست: حالی که شبی خونین دارد و خنجرها از دلها گذر میکند و خونِ هزار سرو دلاور به خاک میریزد. خونی که هدر نخواهد شد: ای بلبل حزین که تپیدی به خونِ خویش / یادِ تو خوش که خندهی گل خونبهای تست. شهدای ما، آزادگانِ این سروستاناند که نوید رهایی را با پرگشودنِ خویش به بندیان میآورند.
|
مطلب مرتبطی یافت نشد.