کارِ ما شده است یا دلجویی یا عتاب! درست است که از سویی تشر میزنیم به رعایای درگاه، ولی باید دلِ ارکانِ ملکوت را هم به دست آورد. شنیدیم امشب که ظهیر جان از درشتیهای سلطان کدورت به دل گرفتهاند. خودتان که بهتر میدانید ذات اقدس همایونی مصدر رأفت و مخزنِ شفقتاند. شماها با هم دعوا هم که بکنید و کهیر و ظهیر هم که بیرون بریزید و میرزا بازیهای ولایتعهدی هم در بیاورید، باز همگی کنجِ دلِ قبلهی عالم جای دارید. بیابان را رها کنید. حالا میخواهید به قصد شکار رفته باشید و روپوش حرفتان دلخوری باشد یا به نیت جامهی کاغذین پوشیدن باشد و شمشیر به گردن بستن. توفیری نمیکند. برگردید به آستانهی مقدسه که احوال ملک بدون وجودِ همگیِ شماها پریشان میشود. صد بار گفتیم از حشمت سلطان چشم بزنید. قبله نمیتواند و نمیخواهد جانب کسی را بگیرد. مبادا عدالتِ همایونی خدشهدار شود و بگویند سلطان از جادهی انصاف خارج شده است. تازه از اینها که بگذریم، ظهیر جان، شما که با ولیعهد ما در پراگ مینشینید و گل میگویید و گل میشنوید. دیگر این زاریها چیست که میکنید. همگی را دوست داریم ما. ظهیر سر جای خودش، ولیعهد سر جای خودش. انگشت روی عطوفت شهریاری نگذارید تو را به خدا. میدانید که قبله رقیقالقلب است و طاقت فراقِ شماها را ندارد. شماها کار را به جایی رساندید که حالا ملیحالملکوت هم قاطی این ماجراها شده است. کاری نکنید فردا قبلهی عالم برای یکایکِ نفوسِ بارگاه بخواهد رقعه صادر کند. قبضهی مقدس همایونی رنجه میشود از کیبرد بازی. نکنید این کارها را! میدانید که ما برِ دلمان دبیر و کاتب نداریم که ما املا کنیم و او تحریر کند. همه کارها را باید خودمان بکنیم. ما هم که مشغله زیاد داریم.
سایه شهریاری بر سرِ همگی شماها مستدام
قبلهی رئوفِ رقیقالقلب ولیعهد دوستِ ظهیرنواز و نه سیخ بسوز و نه کباب!
مطلب مرتبطی یافت نشد.