دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
آخر:
گلِ گلدونِ من شکسته در باد . . . من شدم رودخونه، دلم یه مرداب . . .
صدای توست که بر میزند ز سینهی من
کجایی؟ ای که جهان از تو پر ز پژواک است
کجایی؟ آخر از آن یازده روزِ کذایی هفت روز گذشته است امروز! هفت روز! میدانی یعنی چه؟
مطلب مرتبطی یافت نشد.