از جمله‌ی رفتگانِ این راه دراز . . .

اگر نوازش صدایی نبود تا به حال از پا در آمده بودم شاید! ولی تاریخ نشان داده است که آنقدر در موارد متعدد پررو و بی‌خیال هستم که هیچ‌وقت گذر زمان را در نمی‌یابم. چای تلخ ماه منیر که من گمانم این بود که باید باده‌ای تلخ باشد، بیرون آمد و از بخت بلند ماه‌منیر، تولد این نوزاد همان لحظاتی رخ داد که ام‌تی دچار سکته‌ی مغزی شد و من هم از شدت عجله قلبش را بیرون کشیدم و تاوانش را هم دادم. اینکه می‌گویم بخت وبلاگ ماه‌منیر بلند بود از این روست که او مثل من و صاحب سیبستان ناچار نمی‌شود آن همه مطلب را دوباره سر و سامان دهد. یک مطلب چند خطی را همواره می‌توان سامان داد.
به هر تقدیر، دیشب وقتی از نزد داریوش آشوری بر می‌گشتیم (چون به هر حال من یکی به این نیت به آن کنفرانس رفته بودم)، در ماشین پرویز جاهد نواری را از شجریان یافتم که با خودم مثل خیلی چیزهای دیگر نتوانسته بودم از ایران بیاورم. آواز اصفهانی که شجریان با سه‌تار عبادی خوانده است کاری محشر است و اتفاقاً امروز هم حال و هوای مرا دارد. تا دقایقی دیگر اگر هنوز نای و رمقی باشد، میزبان دل و جانتان خواهد شد.

بایگانی