شکری است با شکایت
اگه امروز موسیقی رو عوض کردم به دو دلیله. اول اینکه از یه طرف مخاطبِ این تصنیف، خاتمی است که من هم خیلی دوستش دارم ولی برای ما شده مخدوم بیعنایت. اگر چه او خودش رو خادم میدونه، ولی وقتی خدمتش عملاً به نفع ملت تموم نمیشه و او هم هیچوقت نه تن به استعفا میده و نه فریادی از گلوش در میاد، اون دیگه خادم نیست بلکه مخدومِ بیست ملیون رأیی است که تالاپی خورد تو سرِ خود ملّت! از این چیزا که بگذریم و اصلاً هم با گروه خونِ من سازگار نیست، این تصنیف یه مخاطب نازنینی داره. ولی فرقش اینه که مخدومِ من بیعنایت نیست، عنایتاش یه جورایی دیگهاس. اینقدر عنایتاش خاص و ویژهاس که فغانِ عاشقو به عرش میرسونه!
البته من یه عذرخواهیِ کوچولو به پارهای از دوستانی که لطف دارن و به این ویرانهی کلبهی من سرک میکشن بدهکارم. اون عذرخواهی اینه که من نباید و نمیخوام سیاسی بنویسم چون نه سواد سیاست دارم و نه زیر و بمشو میشناسم. این حرف از روی ترس و بیم نیست. از این جهته که توی سیاست بعضی از مسایلو به این سادگیا نمیشه دید. اما، این حرف من نه ظلم و تعدی رو توجیه میکنه و نه لجنپراکنی و افتراسازیهای کسایی که خودتون خوب میشناسیدشون. فقط برین و اون دردی رو که توی نوشتههای فرناز زنِ سینا مطلبی هست بخونین. ببینین این زن چقدر به فکر سلامت، امنیت و زنده بودن شوهرش هست و چقدر بیم داره از کسایی که واقعاً هم جای این داره که ازشون آدم بترسه. برای فرناز زنده بودن سینا خیلی مهمتره از به انجام رسیدن سیاستای خاتمی. آره زندگی سینا مهمتره. اون پدرِ مانی و شوهر فرنازه، نه پدرِ ملت! به سینا کسی بیست ملیون رأی نداده به خاتمی رأی دادن. به نمایندهها رأی دادن. اونا هستن که باید تلاش کنن و هزینه بدن. حتی اونایی که انتصابی هستن هم مسئول نیستن. ملّت که اونا رو انتخاب نکردن که اینا بخوان به ملّت جواب بدن! اونا به همون کسی که نصبشون کرده جواب میدن و ظاهراً هم کارشون معقوله! ما سینا رو، همهی سیناها رو، زنده میخوایم، نه نفله! ما نویسندهی زنده و پرشور میخوایم نه قلم به دست افلیج یا نویسندهی علیل. بگذارید سالها ننویسیم، ولی مجال داشته باشیم که وقتی به آزادی رسیدیم، وقتی نسیم قدر دیدن آدمی و عزّت دیدن بشر وزید، چون مخلوق اشرف خداست و جانش و خونش حرمت و تقدس داره، اون وقت همهی نویسندهها باز قلم میزنند.
مطلب مرتبطی یافت نشد.