میهمان خوابگرد و هفتان

اینترنت ایران به وضع اسف‌بار و کشنده‌ای کند است! ای کجایی اینترنت برادبند! دیروز را با همراه بانو،‌ میهمان سید خوابگرد، بانوی مهربان‌اش و پسر شیرین ادای‌اش (بزنم به تخته) بودیم. دیروز بس که خسته بودم و این سوی و آن سوی شهر را رفته بودم، به شب که رسید دیگر حال و حوصله‌ای برای نوشتن نمانده بود و هر آن‌چه در ذهن و ضمیرم می‌گذشت تا صبح سوخت و خاکستر شد. باری با سید رضا قصه‌ها و حکایت‌ها کردیم از آداب سیادت (بلا نسبت بعضی از به ظاهر سیدها) و قصه‌های آسید ابراهیم! و البته داستان‌های آن رزمنده‌ی یازده‌ساله‌ی بی‌سیم‌چی نجف‌آبادی و عاشق امروزی که با بیست و هفت ترکش در بدن‌اش دارد خوابگردی می‌کند! همین‌ها را داشته باشید و این عکس‌ها را:رضا شکراللهی بی‌خبر معکوس شد!
این هم پارسای خوابگرد که دل‌ام برای‌اش غیلی ویلی می‌رود!
سید پارسا شکراللهی!!
این از آن معدود بچه‌هایی است که با دیدن من اشک‌اش در نمی‌آید!

آن بالا نوشته‌ام میهمان خوابگرد و هفتان،‌ اما در واقع همه‌ میهمان بانوی سید رضا هستند که به اعتقاد راسخ من بار بیشتر تمام این قصه‌ها و غصه‌ها به دوش اوست. دروغ می‌گویم، سید؟!

بایگانی