به میمنت و مبارکی (!) اسبابکشی به ظن قریب به یقین تمام شد، یعنی حالا تقریباً به طور کامل مستقر شدهایم و فقط مانده است کمی جمع و جور کردن خرده ریزه. فقط با وجود کمک بیدریغ مینا، یوسف و حامد، هم بانو و هم من به طرز وحشتناکی از کت و کول افتادهایم و تا یکی دو هفتهی دیگر تمام اعضا و جوارحمان درد میکند! بحمد الله تلفن و اینترنتمان را هم امروز وصل کردند و در این گوشهی دور افتادهی خوش آب و هوای شمال غرب لندن، دیگر احساس نمیکنیم وسط ده پرتاب شدهایم! اینترنت این خاصیتها را هم دارد دیگر. این را هم ناگفته نگذارم که با این اسبابکشی مرتکب دو خبط بزرگ شدم. یکی اینکه در حین تمیزکاری به سرم زد مانیتور کامپیوتر را هم تمیز کنم که با آبی که کاملاً به طرز دور از عقلی روی آن پاشیدم یک لکهی بزرگ وسط السیدی افتاده است که دارد یواش یواش خشک میشود. از همه بدتر اینکه همان آبهای اسپری کذایی را روی صفحه کلید ریختم برای نظافت که نتیجهاش سوختن و نابود شدن صفحه کلید بود. در نتیجه، دیشب حامد را تا صبح اینجا نگه داشتیم تا با صفحه کلیدی قرضی، این فاجعهی عالم بشریت را رفع و رجوع کند و امروز با بانو به کار خرید یک صفحه کلید نو و دو عدد اسپیکر توپ رفتیم و کلی پیاده شدیم!
هنوز فرصت نکردهام ببینم میتوان آن مشکل نظرهای ملکوت را درست کرد یا نه، اما آن هم قطعاً قابل حل است. باری این کوتاه را نوشتم که خبر بازگشت (!) را بدهم (انگار از سفر حج برگشته باشیم!!) و اینکه ان شاء الله، ملکوت صاحب یکی دو مقیم دیگر خواهد شد در همین چند روز آینده. ملکوت، مملکتی است که دایماً رو به بسط و گسترش است (هر چند یکی باید حداقل گوش این ملکالشعرای متمرد را بکشد که هر روز به بهانهای از ادای رسوم آستانبوسی میگریزد!). باز بر میگردیم.
مطلب مرتبطی یافت نشد.