|
ای همه گلهای از سرما کبود
خندههاتان را که از لبها ربود؟
مهر هرگز این چنین غمگین نتافت
باغ هرگز این چنین تنها نبود
تاجهای نازتان بر سر شکست
باد وحشی چنگ زد بر سینهتان
صبح میخندد خود آرایی کنید
اشکهای یخ زده آیینهتان
رنگ عطر آویزتان بر باد رفت
عطر رنگ آمیزتان نابود شد
زندگی در لای رگهاتان فسرد
آتش رخسارههاتان دود شد
روزگاری شام غمگین خزان
خوشتر از صبح بهارم مینمود
این زمان حال شما حال من است
ای همه گلهای از سرما کبود
روزگاری چشم پوشیدم ز خواب
تا بخوانم قصهی مهتاب را
این زمان دور از ملامتهای ماه
چشم میبندم که جویم خواب را
روزگاری یک تبسم یک نگاه
خوشتر از گرمای صد آغوش بود
این زمان بر هر که دل بستم دریغ
آتش آغوش او خاموش بود
روزگاری هستیم را مینواخت
آفتاب عشق شورانگیز من
این زمان خاموش و خالی مانده است
سینهی از آرزو لبریز من
تاج عشقام عاقبت بر سر شکست
خندهام را اشک غم از لب ربود
زندگی در لای رگهایام فسرد
این زمان حالِ شما حالِ من است
ای همه گلهای از سرما کبود
شعرها از زنده یاد فریدون مشیری
قطعات از آلبوم «سرود گل» اثر حسین علیزاده؛ اجرای گروه همآوایان با صدای افسانه رثایی و پوریا اخواص
مجید خلج: تنبک و دف
علی بوستان: سه تار
نیما علیزاده: رباب
صبا علیزاده: کمانچه
حسین علیزاده: شورانگیز، سه تار
(بله هر دو قطعه را گوش بدهید؛ هر دو شعر از فریدون مشیری هستند)
با همین دیدگان اشکآلود
از همین روزن گشوده به دود
به پرستو، به گل، به سبزه درود
به شکوفه، به صبحدم، به نسیم
به بهاری که میرسد از راه
چند روز دگر به ساز و سرود
ما که دلهایمان زمستان است
ما که خورشیدمان نمیخندد
ما که باغ و بهارمان پژمرد
ما که پای امیدمان فرسود
ما که در پیش چشممان رقصید
این همه دود زیر چرخ کبود
سر راه شکوفههای بهار
گریه سر میدهیم با دل شاد
گریهی شوق با تمام وجود….
مطلب مرتبطی یافت نشد.