زمانه‌ی توسعه و رنج توسعه‌نیافتگی در «زمانه»

ماجراهای اخیری که در زمانه رخ داده است و اتفاقاتی که شاید هنوز پیامدها و معناهای‌اش برای زمانه‌ای که می‌شناسیم و می‌شناختیم دقیقاً روشن نباشد، برای عده‌ای به ویژه برای کسانی که با زمانه کار می‌کنند، اندکی بهت‌آور است. من به نفس موضوعی که رخ داده است عجالتاً کاری ندارم. شاید مدتی دیگر درباره‌اش به تفصیل نوشتم. اما هم‌اکنون بهترین زمان است برای طرح موضوعی که سرشت‌اش سخت مرتبط است با تمام آن‌چه که رخ داده است.

به اعتقادِ من، آینده‌ی جامعه‌ی ایرانی و آینده‌ی رسانه‌ای ایرانی – با فهم امروزین و پویا از رسانه – در گرو درک مفهوم و معنای توسعه و عمل به آن است. و توسعه، در نفس توسعه به معناهای پیش پا افتاده‌ی عام‌فهم و ساده‌اندیشانه خلاصه نمی‌شود. توسعه، تنها زمانی معنا دارد که توسعه‌ای پایدار باشد. و «توسعه‌ی پایدار» نهایتاً – در مورد خاص رسانه‌ها – رسانه‌ را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد. و مخاطب است که صاحب نهایی رسانه می‌شود. اندیشه‌ی توسعه‌ی پایدار چیزی است که در بطن نظریه‌پردازی مهدی جامی برای رادیو زمانه جا داشته است – و به جرأت می‌گویم، و این تنها گفته‌ی من نیست بلکه واقعیت‌ها بر آن گواه‌اند، که این اندیشه از هیچ کس دیگری جز مهدی جامی صادر نشده است که اگر شده بود کس دیگری مدیر زمانه می‌شد. اما توسعه‌ی پایدار صبوری می‌طلبد و صرف منابع مالی و دندان بر جگر فشردن برای متحمل شدن زیان‌های مالی در ابتدای کار. کار توسعه‌ی پایدار، کار سرمایه‌دارانه یا کارآفرینانه نیست. توسعه‌ی پایدار بدون شک در مقطع زمانی کمتر از پنج سال جواب نمی‌دهد – و در شرایط اقتصادی فعلی بدون شک زمان بیشتری می‌برد. هر اندیشه یا سیاست‌پردازی و روش راهبردی‌ای که از این نکته غفلت کند یا الفبای توسعه را نمی‌داند و یا رسانه‌ی توسعه‌گرا را نمی‌شناسد (البته شق دیگرش این است که رسانه را برای توسعه نخواهند).

اما ما در زمانه‌ی توسعه زندگی می‌کنیم. عظیم‌ترین بنیادها و سازمان‌های جهانی که وقف خدمات بشری و انسان‌دوستانه یا خدمت به استقرار و تثبیت جامعه‌ی مدنی هستند، توسعه را همواره سرمشق خویش قرار می‌دهند. و برای آن‌ها،‌ توسعه‌ یعنی توسعه‌ی پایداری که باید برای ریشه گرفتن‌اش صبر داشت. من این اعتنا و التفات به توسعه‌ی پایدار را در تغییرات رادیکالی که در زمانه رخ داده است نمی‌بینم. روش جدید، آشکار از مدل توسعه‌ی پایدار فاصله گرفته است و حاکی از یک تفکر غیر-توسعه‌گراست که در پوشش رسانه‌ی دموکراتیک فرورفته است و شعار آزادی بیان و جامعه‌ی مدنی می‌دهد. من از همان روز نخست تشکیل زمانه، دغدغه‌ی این نکته را داشتم که اگر روزی قرار باشد عنان نظریه‌پردازی – و عمل به آن نظریه‌ها – در زمانه به دست کسی جز مهدی جامی بیفتد، آیا نیروی فکری لازم برای این کار تربیت خواهد شد؟ آیا هرم تصمیم‌گیری واجد این بینش خواهد بود؟ از آن زمان سه سال گذشته است و آن تصویر داشت اندک اندک واضح می‌شد که به گفته‌ی شاعر: «نقش او در دل چه زیبا می‌نشست / سنگ‌دل آیینه‌ی ما را شکست».

داوری کردن درباره‌ی آینده‌ی بلافصل و دورِ زمانه کار ساده‌ای نیست. اما آسیب‌شناسی رسانه همواره کاری است ضروری و فوری. زمانه، تب کرده است و نشان تب‌اش «تعلیق» مدیری است که پُر است از اندیشه‌های نو و تازه. یادداشت دیگری خواهم نوشت درباره‌ی نسبت دموکراسی با توسعه و جایگاه آن در تحولات زمانه. برای فهم این نکات، هیچ حاجت نیست به این‌که بدانم یا بدانیم پشت صحنه‌ی زمانه چی‌ست یا چه می‌گذرد. مدعای هر کسی را بر حسب آن‌چه تا این لحظه کرده است یا گفته است می‌سنجند. و رادیو زمانه را تا این‌جا با عملکرد و سیاست‌گذاری مهدی جامی می‌شناسند. آن‌چه اتفاق افتاده است، انحراف آشکار از «توسعه‌ی پایدار» است. شاید هیچ کس در زمانه تا به حال اندیشه و روش «توسعه‌ی پایدار» را جدی نگرفته باشد. به ضرس قاطع می‌گویم که در ماجرای اخیر، تنها چیزی که مد نظر تصمیم‌گیران آن نبوده است، توسعه‌ی پایدار است. بدون شک «سود مالی» و «تراز سالیانه» پیش چشم‌شان بوده است، اما آن سوی کار رسانه‌ای و جنبه‌ی نظری، فکری و آینده‌ی درازمدت آن، هرگز.

اتفاقی که در زمانه افتاده است می‌تواند دست‌مایه‌ی تحلیل‌های رسانه‌ای بسیاری باشد و البته می‌تواند دماسنج خوبی از وضعیت فکری و عملی جامعه‌ی ایرانیان مهاجر در اروپا (و بالاخص اروپای به جز انگلیس) باشد. جامعه‌ی ایرانیان مهاجر در آمریکای شمالی وضعیت بهتری دارد. شرح این نکته‌ی آخر را می‌گذارم برای مجالی دیگر.

پ. ن. در این سه سال گذشته، شاید راقم این سطور تنها کسی بوده است که بی‌محابا و بی‌وقفه زمانه را نقد کرده است (به رغم این‌که مدیرش از احبابِ شفیق‌اش بوده است). به خود حق می‌دهم  که اکنون کلیت زمانه را نیز در پرتو تحولات اخیر نقد کنم. زمانه به من نیز تعلق دارد – البته اگر چشم‌اندازِ مدنظر مهدی جامی را پذیرفته باشیم. ذهنیت‌های دیگری شاید زمانه را متعلق به همه ندانند. وضعِ آن‌ها فرق می‌کند. چه بسا عده‌ای دوست نداشته باشند که زمانه این همه صاحب پیدا کرده باشد که مقید به نظام اداری و مالی‌اش نیستند. زمانه ظاهراً از پشت سد بوروکراتیکی که برای‌اش می‌خواسته‌اند در نظر بگیرند، بیرون زده است. زمانه آزمایشگاهی است کم‌نظیر برای سنجیدن بعضی از نظریه‌هایی که ایرانی‌ها مدام سنگ‌اش را به سینه می‌زنند. زمان، تحولات آتی زمانه را بهتر نشان خواهد داد.

بایگانی