مولوی، دستپروردهی فکری شمس تبریزی است. آنقدر غوغا راه انداختهاند که کسی نمیخواهد ببیند خود مولوی سخنانی دربارهی قرآن گفته است در همین حد. شمس هم که تکلیفاش روشنتر از اینهاست. این نمونهها را از مقالات شمس ببینید:
«من قرآن را به آن تعظیم نمیکنم که خدا گفت. به آن تعظیم میکنم که از دهان مصطفا برون آمد. بدان که از دهان او برون آمد»
شمس آشکارا میگفت قرآن تابع محمد است نه محمد تابع قرآن. از نظر او اسراری که در کلام محمد است بسی بالاتر از اسرار قرآن است و او سخن محمد را تأویل آیات الهی میداند. گمان نمیکنم هیچ کدام از این سخنان موافق طبع فقها و کسانی که امروز به سروش حمله میکنند باشد. و هنوز این را هم خوب میدانیم که مولوی شمس را تا چه پایه میستود و به او عشق میورزید. به هر حال، این نکته را شمس آن موقع دریافته بود و بدون شک او تنها کسی نبود که چنین رأیی داشت. در رابطهی میان محمد و احد، نه کتاب حایل و حجاب است نه کلام. جبرییل هم مقامی فروتر از محمد دارد. اگر مقامی فراتر داشت، در معراج پای به پای او میتوانست رفتن.
«من قرآن را به آن تعظیم نمیکنم که خدا گفت. به آن تعظیم میکنم که از دهان مصطفا برون آمد. بدان که از دهان او برون آمد»
شمس آشکارا میگفت قرآن تابع محمد است نه محمد تابع قرآن. از نظر او اسراری که در کلام محمد است بسی بالاتر از اسرار قرآن است و او سخن محمد را تأویل آیات الهی میداند. گمان نمیکنم هیچ کدام از این سخنان موافق طبع فقها و کسانی که امروز به سروش حمله میکنند باشد. و هنوز این را هم خوب میدانیم که مولوی شمس را تا چه پایه میستود و به او عشق میورزید. به هر حال، این نکته را شمس آن موقع دریافته بود و بدون شک او تنها کسی نبود که چنین رأیی داشت. در رابطهی میان محمد و احد، نه کتاب حایل و حجاب است نه کلام. جبرییل هم مقامی فروتر از محمد دارد. اگر مقامی فراتر داشت، در معراج پای به پای او میتوانست رفتن.
مطلب مرتبطی یافت نشد.