شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

آدمی که از تاریکی می‌ترسد، وقتی شب‌ها راه می‌رود با خودش سوت می‌زند تا از ترس زهره‌ترک نشود. این جور آدم‌ها در بسیاری از سطوح هستند. گاهی اوقات چنان اقیانوس بی‌کرانه‌ی هستی هول‌آور می‌شود که هیچ چیز آدم را نجات نمی‌دهد. گاهی اوقات آدم ناچار می‌شود سوت فیلسوفانه یا عارفانه بزند. شاید از این شب تاریک جان به در ببرد. البته نوادری هم هستند که در اوج یقین و طمأنینه و سکینه گویی چنان راه می‌روند که پای‌شان هم به زمین نمی‌رسد. این‌ها پرواز می‌کند. نصیب هر مشتاق آرزومندی باد این درجه. تا آن وقت، می‌توانید به سوت زدن عارفانه و فیلسوفانه‌تان ادامه بدهید.

بله، سوت زدن به اصطلاح «روشنفکرانه» هم داریم (چه روشنفکر لاییک باشد، چه دینی؛ هر چه خودشان اسم می‌گذارند روی خودشان). مهم آن سوت زدن است که خیلی‌ها مشغول‌اند به آن. یعنی تغافل. یعنی تجاهل از سنگینی هستی. پس ژست‌های عارفانه، فیلسوفانه و خردمندانه را زیاد جدی نگیرید. خیلی‌ها به آن مشغول‌اند. همه اما سخت هراس‌ناک‌اند. (حساب نوادر را گفتم که جدا کنید).

بایگانی