آه از این لطف به انواع عتاب آلوده!

موجی که یادداشت شادی صدر در فضای وب انداخت، سرآغاز گفت‌وگوهای مبارکی شد. واکنش‌های مختلفی که به سخنان او تا به امروز دیده‌ام نشان از زنده بودن فضای بحث و نقد دارد. ابتدا که جمله‌ای کوتاه بر صدر نوشته‌ی ایشان نوشتم و در فیس‌بوک آوردم، گمان نمی‌کردم بحث این اندازه دامنه پیدا کند. با گسترش یافتن پاسخ‌ها، تصمیم گرفتم همان نظرها را در یادداشتی وبلاگی منتشر کنم که بعد به خاطر این‌که جلوی سوءتفاهم‌های محتمل (و چه بسا قطعی) گرفته شود، از نشرش منصرف شدم. اما هم‌چنان می‌توانم اصل ماجرا را صورت‌بندی کنم.
عنوان نوشته‌ی شادی صدر این است: «چه فرقی است بین امام‌جمعه تهران و سایر مردان ایرانی؟». وقتی عنوان را خواندم تکان خوردم و گمان بردم شاید اشتباه می‌کنم و مراد نویسنده، هرگز این تعمیم بی‌حساب و کتاب نبوده است که همه‌ی مردان ایرانی را یک‌رنگ و یک‌شکل ببینید. اما در سایر جاهای این نوشته، این مضمون باز هم تکرار می‌شود. از جمله در عبارت فرجامین این یادداشت که نویسنده می‌گوید: «من چندان فرقی بین حجت‌الاسلام صدیقی با هر یک از پسران تازه‌بالغ دیروز و مردان طرفدار حقوق بشر و حقوق زنان امروز نمی‌بینم؛ غیر از اینکه او دست‌کم در آنچه هست و آنچه می‌گوید، یک‌رو تر است.» یا در همان اوایل متن به این جمله می‌رسیم: «شما! بله، خود شما! به من نگویید که می‌توان در ایران پسری تازه به سن بلوغ رسیده بود و بزرگ و بالغ شد، بی آنکه به زنان متلک گفت؛ بی‌اغراق، این بخشی از روند بزرگ‌شدن برای مردان در ایران است. تجربه‌ای که بدون آن، مرد ایرانی، مرد نمی‌شود.» و باز در جمله‌ای دیگر همین لحن و زبان تکرار می‌شود: «…روندی که اتفاقا شما آقایان، بله همین شما، حتی در آن هم سهیم هستید؛ حتی اگر نوجوانی بیش نباشید.» و این زبان هم‌چنان تکرار می‌شود: «دموکراسی روزی آغاز خواهد شد که شما، بله شما آقایان یاد بگیرید نه فقط جلو آینه بلکه در منظر عموم، به جای دفاع از حقوق زنان به مثابه امری بیرونی و انتزاعی، از تجربه واقعی، درونی و زمینی «خود» به عنوان یک «مرد» سخن بگویید و نقشی که در بازتولید ساختارهای تبعیض‌آمیز موجود داشته‌اید را به نقد بکشید.» (تأکیدها همه از من است).
نقد من به این نوشته به روشنی این است: شادی صدر به آسانی مردان را جمع می‌بندد. حکم‌اش را به «همه‌ی مردان ایرانی»‌ حتی نوجوانان بدون هیچ واهمه‌ای تسری و تعمیم می‌دهد. لحن‌اش عصبانی است و پرخاشگر. این لحن و زبان، به اصل سخن شادی صدر، هر چه که بوده باشد،‌ آسیب می‌زند. مهم نیست که موضوع سخن او زنان است و حقوقِ‌ قرن‌ها پایمال‌شده‌ی آن‌ها. مهم نیست که جامعه‌ی ایرانی به شدت مردسالار باشد یا نگاهی جنسیتی پیوسته زندگی را بر زنان دشوار و دشوارتر کرده باشد. هر چه هست،‌ این زبانِ درشت و تلخ، کلیت سخن او را مخدوش می‌کند. می‌شد و می‌شود در جزییات و متن سخن شادی صدر با او گفت‌وگو کرد و سخن او را پذیرفت یا با او مخالفت کرد (از جمله این‌که من معتقدم «دموکراسی» واژه‌ای است که در متن شادی صدر پاک بی‌‌معنا و غریب است و می‌توانم دفترها سیاه کنم از این‌که چقدر این «دموکراسی»‌ ژورنالیستی و ساده‌انگارانه به کار رفته است و حقوق‌دان ما چقدر درک و شناخت‌اش از دموکراسی سطحی است). اما مشکل بزرگ من با این متن این است که این آغاز و عنوان و این جملات هم خشن و عصبانی است، هم دور از انصاف علمی است و هم نقض غرض است.
پرسشی که می‌توان از شادی صدر پرسید این است که چرا چنین متنی را می‌نویسد؟ او چه دردی داشته که چنین متنی را نوشته است؟ قطعاً درد او این نبوده که یک جایی بالاخره بیاید و با زبانی تحقیرآمیز و عبوس با «همه‌ی مردان ایرانی» سخنی بگوید تا تشفی خاطری حاصل شود، پس درد او لاجرم باید همین بیدادهایی باشد که بر زنان می‌رود و همین نامردمی‌هایی باشد که از بخشی از مردان ایرانی سر می‌زند – چه این بخش شمارشان صد نفر باشد و چه میلیون‌ها نفر. اگر دردِ این است، زبان‌اش این نیست. این زبان، پل‌های مفاهمه و همدلی را ویران می‌کند. این زبان دیوارها را بلندتر و ستبرتر می‌‌کند. این نوع بیان،‌ دشمن‌کیشانه است و نفرت‌پراکن. مسأله، به هیچ رو این نیست که زنی سخنی گفته است و مردان در برابرش به اعتراض ایستاده‌اند. کم نبوده است که زنی – از جمله شادی صدر – سخنی گفته است و خوب و به جا بوده و مردان و زنان یک‌صدا از او دفاع کرده و او را ستوده‌اند. اما شادی صدر و دوستان‌اش باید این را بیاموزند که همه‌ی آدمیان خطا می‌کنند حتی اگر تاج سر آفرینش باشند. و از این آدمیان خطاکار آن کسی قدر می‌بیند و بر صدر می‌نشیند که بداند کجا و به چه زبانی باید اذعان کند به این‌که خطا گفته است یا تند رفته است. ایشان می‌تواند این جسارت و شهامت را داشته باشد که بگوید اصل حرف‌ام هم‌چنان محکم است ولی در بیان‌اش خطا کردم. می‌تواند بگوید که جامعه‌ی ما دچار این مشکلات است اما این‌ اندازه تحقیرگر و خشن نباشد. می‌تواند از حقوق زنان چنان دفاع کند که مردان و زنان چاره‌ای جز دفاع از او نداشته باشند، نه آن‌که چنان سخن بگوید که مردان زن‌ستیزی که نگاهی جنسیتی به زن دارند زبان‌شان دراز شود که ما از اول می‌گفتیم فمینیست‌ها چنین‌اند (بی‌منطق‌اند، خشن‌اند، پرخاش‌گرند و الخ) و مردانی که با زنان هم‌دل و هم‌صدا هستند، دیگر نتوانند عقلاً و منطقاً در مقام دفاع از این درشتی‌ها بایستند. هر چه باشد، آخر کار قرار است این همه حرف گرهی از گره‌های زنان را باز کند و دردی را علاج کند نه این‌که آن درد هم‌چنان لاعلاج باقی بماند و فقط جنجالی رفته باشد و غوغایی به پا شده باشد. 
نازنینی تو ولی در حد خویش
الله الله پا منه از حدّ بیش
من در این زبان خشن و پرخاشگر که مدام گریبان این و آن را می‌گیرد، نه فروتنی می‌بینم نه استقامت. خشم می‌بینم و فریادِ بی‌مهار. نیازی نیست کسی یک شاهد یا صدها نمونه بیاورد که مردانی چنان ستم‌هایی بر زنان کرده‌اند. کدام انسان منصف و آزاده‌ای است که ستم‌ها را دیده باشد و بگوید ستمی نبوده؟ اما هیچ کدام از این‌ها ما را مجاز به خطا کردن و درشت گفتن نمی‌کند. صد حرف حق اگر بگویی، به هیچ رو اجازه نداری به خاطر این‌که سخنان حقی هم بر زبان‌ات جاری شده، درشت و گزاف بگویی و مرزهای اخلاق و نقد را پشت سر بگذاری. مسأله ساده است: هدفِ خوب شادی صدر – که قاعدتاً باید دفاع از حقوق زنان باشد – وسیله‌ی مذموم درشت‌گویی، پرخاشگری و مغالطه را توجیه می‌‌کند؟
در گفت‌وگوهایی که با دوستان در گرفته، این مثال را زده‌ام که این شیوه‌ی استدلال که به زن‌ها ستم بسیار رفته است و چنان تحت فشار بوده‌اند که اکنون این زبان و بیان از آن‌ها غریب نیست، استدلال محکمی نیست. این نوع استدلال، همان استدلالی است که امروز دستگاه‌های دولتی با توسل به آن مردم ایران را می‌آزارند و می‌کوبند: حفظ نظام ارتکاب هر فعلی را مجاز می‌شمارد. یا مثال دیگرش این است: افراطیون مسلمانی که به سوی بمب‌گذاری‌های انتحاری و قتل‌ بیگناهان می‌روند، توجیه‌شان دقیقاً‌ همین است که غرب قرن‌ها به ما ستم کرده است و ما را تحقیر کرده است، پس ما مجازیم به همین خشونت پاسخ دهیم. دقت کنید که تحقیر شدن ملت‌های جهان سوم از سوی غربیان چیزی نیست که اندیشه‌وران آزاده‌ی جهان به سادگی آن‌ را انکار کنند، اما کدام آزاده‌ی منصفی هست که قتل و جنایت را توجیه کند؟ می‌فهمم که این مثال‌ها خیلی شدیدتر از چیزی هستند که شادی صدر گفته است، اما محور استدلال کسانی که از موضع او و زبان او دفاع می‌کنند – در عین این‌که می‌گویند او نباید تعمیم می‌داده و همه را به یک چوب می‌رانده – باز همین است. همین که هدف، وسیله را توجیه می‌کند. یا آن‌قدر بر ما ستم رفته است که اگر دو روزی ما هم به همین زبان سخن بگوییم، آبی از آب تکان نمی‌خورد. من این شتاب‌ها را نمی‌پسندم. «بیفتد آن‌که در این راه با شتاب رود». این روزها مدام این بیت حافظ در خاطرم آمده است و رفته است:
می‌روی و مژگان‌ات خونِ خلق می‌ریزند
تیز می‌روی جانا ترسمت فرومانی
نویسنده می‌توانست همان عبارات بالا را تعدیل کند. ملایم‌تر بنویسد. اصل حرف‌اش را جدی و محکم بزند. اما می‌توانست متن خودش را چند بار بخواند یا بدهد چند نفر متن را بخوانند تا سخنی پخته و سنجیده از او صادر شود نه این‌که دردهای زنان این سرزمین این‌گونه لا به لای غوغا و جنجال گم شود یا غباری بر این آینه بنشیند. این متن می‌شد بهتر از این باشد (مگر این‌که البته همین جملات اصل و اساس و غرض و مقصود از نوشتن بوده باشند که آن وقت حکایت دیگری است به طور کلی).

حرف‌های بسیاری هست که می‌توان گفت اما اصل سخن من همین نقد کوتاه و صریح بود که هنوز بعد این همه گفت‌وگو کمترین واکنشی از سوی نویسنده‌اش نیامده است. نویسنده این عذرخواهی را نه به مردان ایرانی که چنین اوصافی ندارند، بلکه به زنانی هم بدهکار است که با دفاع بدی که از حقوق زنان می‌کند، راه استیفای حقوق آن‌ها را دورتر می‌کند و می‌شود مصداق این ابیات که:
ره نبرده هیچ در مقصودِ خویش
رنج ضایع سعی باطل پای ریش
یادداشت‌های خوبی که در نقد این یادداشت در این دو روز دیده‌ام این‌هاست:
۱. چند نکته ـ (حامد قدوسی)
۲. حجت الاسلام صدیقی و ما (علی عبدی؛ مردمک)
۳. خانم صدر! مراقب باشید! (وبلاگ شا زه)

۴. در ذیل بحثی که در فیس‌بوک در گرفته بود، نظری از علی عزیز آمده بود – که به چشم‌ام بسیار منصفانه و هم‌دلانه با نویسنده اما منتقدانه آمد – و دریغ‌ام آمد این‌جا نیاورم‌اش:
«یکم: به نظرم اگر مقاله خانم صدر را در کانتکست آن ببینیم و همدلانه بخوانیم شاید برخی از سوء تفاهمهای پدید آمده بر طرف شود. نوشته ایشان یک مقاله تخصصی علمی یا فلسفی نیست که در آن استفاده از سور کلی با وجود حتی یک مورد نقض ناروا باشد. بلکه نوشته ای است ژورنالیستی و مبتنی بر تجربه و مشاهدات شخصی نویسنده. در این مقام سور «همه» را نباید به معنای دقیق کلمه گرفت.

دوم: اشکال اساسی ای که به نوشته خانم صدر وارد است این است که تبیینی که ایشان از رفتار به قول خودشان مردان ایرانی به دست می دهند نه از طریق تجربه و مشاهدات شخصی قابل توجیه است و نه از راههای دیگر. ادعای اصلی ایشان این است که سوء رفتار مردان ایرانی با زنان به خاطر ذهنیت اهریمن انگارانه ی مردان در باره زنان است. و این تبیین نه درباره‌ی مردانی که به زنان متلک می گویند درست است و نه درباره‌ی همه‌ی ‌مردانی که به منظور محافظت از خویشاوندان زن خود در برابر مردان غریبه می‌کوشند آنان را بپوشانند یا به پوشش توصیه کنند. 
آزار جنسی زنان نشانگر خوی اهریمنی آزار دهنده است، نه نشانگر اینکه آزار دهنده زنان را اهریمن می‌پندارد.
محافظت از زنان خویشاوند در برابر مردان مزاحم نیز بیش از آنکه نشان‌دهنده ذهنیت منفی محافظت کننده نسبت به زن باشد، بیانگر ذهنیت او نسبت به مردان است. یعنی محافظت کننده بر این باور است که دست کم برخی از مردانی که در جامعه ی او زندگی می کنند خوی اهریمنی دارند و به واسطه این خو مزاحم زنان می‌شوند و آنان را آزار می‌دهند. بنابراین با اندکی تسامح می توان آن بخش از سخنان خانم صدر را که حاکی از تجربه شخصی ایشان است پذیرفت، اما تبیین و تفسیر ایشان از این مشاهدات نادرست است و نتیجه‌ای که ایشان از این تبیین می‌گیرند نیز نادرست است. آن نتیجه این است: بین حجت الاسلام صدیقی و سایر مردان ایرانی، حتی آنانکه از حقوق بشر و حقوق زنان دفاع می‌کنند، هیچ فرقی نیست. 
واقعیت این است که اولاً همه‌ی مردان ایرانی به زنان متلک نمی‌گویند. ثانیاً آنانکه متلک هم می‌گویند نه ذهنیت یکسانی نسبت به زنان دارند و نه انگیزه‌ی یکسانی در متلک گفتن به زنان.
ثالثاً، کسانی هم که بر زنان خویشاوند خود سخت گیری می‌کنند ذهنیت یکسانی نسبت به زنان ندارند و انگیزه واحدی هم برای اینکار ندارند.»
پ. ن. این هم شاهد از غیب که تمام آن‌چه را که گمان می‌کردم و به زبان نمی‌آوردم، با بلاغت هر چه تمام‌تر ثابت کرد: «آب در خوابگه مورچگان» (شادی صدر). اسم این واکنش به صراحت نخوت و تکبر است و اصرار بر اشتباهی که اذعان به آن بسیار ساده است و هیچ صدمه‌ای به شادی صدر نمی‌زد اما ادامه‌ی آن و پافشاری بر آن معنایی روشن دارد (به زبان عام‌فهم ترجمه می‌شود به این‌که: «خوب کردم این‌جوری نوشتم؛ اصلاً از اول‌اش هم می‌خواستم همین بشه»). «ما فمینیست‌ها» همان نکته‌ی فخیمی است که همه چیز را بر آفتاب می‌افکند. حیف! کاش می‌شد همزبانی و همدلی کرد. کاش می‌شد دیوارها را کمتر کرد و پل‌ها را بیشتر! اسباب دریغ است و تأسف. کاش این همه توهم و خیال‌اندیشی نبود ولی خیال‌اندیشی به درون باز می‌گردد:
هر درونی کو خیال‌اندیش شد
گر دلیل آری خیال‌اش بیش شد
پیش چشم‌ات داشتی شیشه‌ی کبود
لاجرم عالم کبودت می‌نمود!

پ. ن. ۲. از وبلاگوار: «زنی که این شیوه «دفاع از زن» خانم صدر را نمی‌پسندد!» و «آب در خوابگه مورچگان تقلیل‌گرا» از حامد.

حامد قدوسی به خوبی توانسته فاصله‌ی عاطفی‌اش را از نوشته حفظ کند و مغالطه‌های فراوان بحث‌های در گرفته را به تصویر بکشد: «موردکاوی‌هایی در مغالطه». زنانی که صادقانه دلسوز خودِ زنان هستند (و البته مردانی که می‌خواهند جانب عدالت و انصاف را فرونگذارند) بسیار می‌توانند از این صورت‌بندی مغالطات درس بگیرند. این مغالطه‌ها را تنها یک «فمینیست طرفدار حقوق زنانی ایرانی» مرتکب نمی‌شود. مردان زیادی هم هستند که در بحث‌های دیگری دچار همین مغالطه‌ها هستند. در ابتدا نوشتم که در گرفتن این بحث بسیار مبارک بود. اکنون یقین دارم که نتایج خیلی خوبی از آن گرفته شد.

بایگانی