وضع رقتانگیز و رو به تباهی مستمر ایران بر هیچ صاحب خردی پوشیده نیست. تجربهی زیست هر روزه در ایران، نه برای نخبگان بلکه برای عادیترین افراد کشور که هیچ نگاه تحلیلی و انتقادی هم ندارند قابل فهم است: اقتصاد ویران است، امید به آینده صفر است، کشور صحنهی منازعات جناحی و سیاسی افرادی شده است که نه متکی به رأی مردم بلکه استوار بر تهدید و ارعاب و گروکشیهای نیروهای امنیتی و نظامیاند.
سخن گفتن از اینکه آیا اتفاقی که روز یکشنبه در مجلس افتاد و بازداشت فوری سعید مرتضوی پس از این ماجرا، خوب است یا بد، منحرف کردن اصل مسأله است. اصل مسأله این است که احمدینژاد خواسته یا ناخواسته پرده از واقعیتی برداشت که بسیاری به صرافت طبع آن را حس میکردند ولی زبانی برای بیاناش نبود و هیچ رسانهای جرأت و جسارت ابرازش را نداشت. پرده برداشتن از این فساد گسترده برای کسی که خودش بخشی از همین چرخهی بیمار و فاسد است البته شجاعت اخلاقی نمیخواست؛ تنها دریدگی، وقاحت و بیشرمی لازم داشت که احمدینژاد همهی این صفات را به قوت و کمال داراست.
واقعیت افشاشده این است: تمام مقدرات کشور به دست باندهای متعدد و در هم پیچیدهی مافیایی اداره میشود (و خود افشاگر هم بخشی از همین مافیاست). این مافیا هم اقتصادی است هم سیاسی و ایدئولوژیک. رسانههای تبلیغاتی و مسلط نظام هم هر یک به خوبی نشان میدهد که چطور این اخلاق مافیایی محور و مدار این منازعات است. چیزی که محل ارجاع نیست بدون شک قانون است. دموکراسی که جای خود دارد. این خواب و خیال سادهلوحانه – در خوشبینانهترین تحلیل – که ماجرای روز یکشنبه خیلی هم خوب و دموکراتیک است، هم تصویری معوجّ و نادرست از دموکراسی به دست میدهد و هم مهر تأیید بر مافیای گستردهی دستکم یکی از جناحهای درگیر میزند.
آنچه در این منازعه گم شده است این است که عالیترین مقامات نظام جمهوری اسلامی تا خرخره در انواع آلودگیها و مفاسد اقتصادی، سیاسی و اخلاقی غوطهورند. اینکه انسانها خطاکارند و در همهی کشورها لغزش و انحراف رخ میدهد و همهی نظامهای سیاسی گرفتار آن هستند واقعیتی است ولی تفاوت بزرگ ایران با کشورهای دموکراتیک این است که قصاب کهریزک پس از این رسوایی عظیم که ضربهای مهلک به مشروعیت کل نظام زد و باعث ریزش مستمر و پایدار بسیاری از هواداران نظام و رهبری شد، مطلقاً روی دادگاه را به خود ندید و یک ساعت بازجویی یا شکنجه یا حبس تحمل نکرد و تنها زمانی بازداشت شد که پرده از رفتار مافیایی برادر رؤوسای دو قوهی کشور برداشت!
نمایش مظلومنمایانهی علی لاریجانی و هزینه کردن از خدا و ایمان و اخلاق و حدیث قدسی زمانی معنا داشت که تمام نظام یکپارچه، بدون هیچ تبعیضی، با همین روش و اخلاق با بنای دروغ و ریاکاری از ابتدا مبارزه میکرد (و انتخابات سال ۸۸ آزمون بسیار خوبی برای نشان دادن حسن نیت آنها بود که به عیان میبینیم نظام در این آزمون مردود شد). در قصهی میان لاریجانیها و احمدینژاد طرف خوب و اخلاقی وجود ندارد. به باور من صورت مسأله ساده است: بنای قصه بر فساد گستردهی سیاسی در همهی نهادهای نظام جمهوری اسلامی است. فساد سیاسی، فساد اقتصادی و فساد اخلاقی از بالاترین نقاط هرم حاکمیت سیاسی آغاز میشود و تا پایینترین سطوح میرسد. آنچه در این میانه آماج حاشیهای زد و خورد و هفتتیرکشی مافیاهای متعدد است، مردماند. خانهی ما، وطن ماست که قربانی جاهطلبی، سهمخواهی از قدرت و دلبری کردن از عینیت استبداد و کرنش در برابر خودمحوران حاکم است.
یکی از نشانههای اینکه کشور به شیوهی مافیایی اداره میشود یا در واقع امروز کشور شده است صحنهی زد و خورد مافیا این است که: مرتضوی و امثال او به خاطر جنایتهای مکررشان و نقض حقوق ملت بازداشت و زندانی یا مجازات نمیشوند بلکه میان دعوای صاحبان قدرت هزینهی هفتتیرکشی اصحاب مافیا میشوند. احمدینژاد دیروز با صدای بلند از تریبون مجلس فریاد زد – و نشان داد – که کشور به دست مافیا اداره میشود و خود او و مخالفاناش در داخل نظام هم بخشی از این مافیا هستند.
بیشک در این تحلیل، نگاه من هنجاری نیز هست نه توصیفی صرف. برای من مبارزه با ستم، اصل محوری است. سیاست بدون عدالت، سرچشمهی همهی مفاسد است. نقطهی آغاز همهی این مفاسد مخدوش شدن جدی عدالت در بالاترین سطوح رهبری کشور است. اینکه در کشمکش میان احمدینژاد و برکشندگان او، از رهبر کشور گرفته تا سپاه که این روزها زخم بیمهری و ناسپاسی مخدومِ به-ضربِ-کودتا-معتبرشدهاش را میخورد، چه کسی پیروز میشود فرع قصه است. در به خاک افتادن هر یکی از طایفهی مافیا از هر گروه و جناحی، زخمی هم بر گردهی ملت و کشور ما مینشیند. این ماییم که در کنار بازی و نزاع اینها همچنان به هر نحوی بازندهایم. گرفتیم که از میان بیدادگران و دروغپردازان، یکی از میان اقویا یا ضعفایشان هم به خاک بیفتد. هر به خاک افتادنی از میان آنها مصادف میشود با گسسته شدن قطعهای از تن تناور ایران (اینجاست که رهبر کشور درست میگوید که نزاع اینها خیانت به کشور است؛ ولی مافیا چارهای جز نزاع ندارد، درگیریشان ناگزیر است). این ما مردم هستیم که میان زیادهخواهیها، بهانهجوییها و زخمهای تحریم خارجی و هوسپرستیها، جاهطلبیها، پلیدیها و بیداد مستبدان داخلی به کنجی رانده شدهایم.
گروههای مافیایی هر وقت لازم بدانند برای حفظ مصالح خودشان و برای اینکه دو روز بیشتر در قدرت بمانند حاضرند بر سر مصالح کشور و ملت به آسانی (میان خودشان و اگر لازم باشد با خارجیها) مصالحه و سازش کنند. غیر از این اگر بود، باید با تمام قضات، بازجوها و مجرمانی که در ذیل و ظل دستگاههای اطلاعاتی، امنیتی و قضایی همین نظام به نحو سیستماتیکی تمام اصول شرعی، قانونی، اخلاقی و انسانی را سالهای سال است که زیر پا میگذارند برخورد جدی میشد. قصهی مرتضوی آشکارترین تصویر از این نابرابری و تبعیض و وقاحت و ریاکاری مافیاهای حاکم است. مرتضوی به خاطر قتل جوانهای ملت ما در کهریزک بازداشت نشد. به خاطر قتل زهرا کاظمی به زندان نرفت. به خاطر قصابی مطبوعات، به فرموده البته، محاکمه نشد. به خاطر تهدیدهای آشکار و نهان روزنامهنگاران ما بازداشت نشد. اما همینکه پایاش وسط تعرض به باند لاریجانیها به میان آمد قربانی زد و خورد و هفتتیرکشی گروههای مافیایی شد. سخن علی لاریجانی دربارهی برخورد توطئهآمیز و مافیایی احمدینژاد با رییس مجلس کاملاً درست است ولی منافات با مافیایی بودن طرف دیگر قصه ندارد.
این ماجرا، یک حلقه از زنجیر دراز ریزشهایی است که با انتخابات تقلبآمیز و کودتایی ۸۸ آغاز شد. تازه اول ماجراست. این قصه شادی ندارد. خشنودی و تشفی خاطر ندارد اگر به یاد بیاوریم که: ۱) این نزاعها در راستای حاکمیت قانون (یا به خیال سادهی بعضی «دموکراسی») نیست بلکه انعکاس تسویهحسابهای داخلی مافیاهای متعدد قدرت داخل جمهوری اسلامی است و ربطی به قانون، عدالت یا اخلاق ندارد؛ و ۲) آنکه قربانی اصلی در این میانه است خود مردم و مصالح کشور ماست که گرفتار خودرأیی، بیتدبیری و هوسبازی سیاسی حاکمان بیکفایت و مستبد شدهاند. در میانهی نزاع آنها، این ما هستیم که آسیب اصلی را متحمل میشویم، ولو در اردوی بیدادگران هم تلفاتی روی دست طرفهای درگیر دعوا بماند.
مطلب مرتبطی یافت نشد.