به مجمعی که در آیند شاهدان دو عالم…

آدم فقط باید دیوانه باشد – یا عاشق – که همه چیز داشته باشد یا همه چیز را به او بدهند ولی باز چیزی باشد که به محض عبور از کنارش یا به محض زنده شدن یادش، اشک از دیدگان‌اش سرازیر کند. این حال را سوختگان می‌دانند. باید جایی یک بار هم که شده دردی را چشیده باشی، فراقی را آزموده باشی، هجرانی جهان‌ات را ویران کرده باشد. اصلاً این تجربه‌ای نیست که بخواهی کسی نداشته باشدش. فکر می‌کنم با تمام زجرها و خون دل خوردن‌های‌اش، داشتن این تجربه هزاران هزار بار به نداشتن‌اش می‌ارزد. این‌ها را نداشته باشی از آدمی بودن دوری.

مشغول کار بودم به دنبال فایلی می‌گشتم و سر از جایی روی کامپیوترم در آوردم و روی فایلی کلیک کردم که آواز علیرضا افتخاری بود با نی محمد موسوی. بعد فهمیدم بخشی از آلبوم «دریغا»ی اوست. صدا برای خودش پیش می‌رفت و سر از این بیت بابا طاهر در آورد که: تمام خوبرویان جمع گردند | کسی که یادت از یادم بره نیست. تمام روزم تعطیل شد. نه صدای خواننده مهم بود و اصالت داشت، نه نی موسوی. هیچ چیز دیگری مهم نبود جز چیزی که زیر هزاران لایه‌ی بشریت و زمان و تکرار روزمرگی نهان‌اش کرده بودم. ناگهان سر بر می‌کند و آدمی را لطیف می‌کند؛ مثل بارانی است که بعد از ماه‌ها و سال‌ها خشکی بر سینه‌ی تفتیده‌ی کویر ببارد. اگر دل‌تان نازک است یا با شنیدن موسیقی ایرانی آمیخته با این شعرهای سوزناک و خانه‌خراب‌کن زندگی‌تان پاک مختل می‌شود، خوب طبعاً این‌ها را نباید گوش کنید. این را هم گوش نکنید… دوام عیش و تنعم نه شیوه‌ی عشق است…

[audio:https://blog.malakut.org/cms/wp-content/uploads/2015/08/Darigha.mp3]
بایگانی