امشب به قصه‌ی دلِ او گوش می‌کنیم . . .

دیروز از سایه ایمیلی داشتم که می‌گفت راهی لندن است و می‌خواهد مرا ببیند. ناگهان دلتنگ او شدم که در سفرِ اخیر آلمان مجال رفتن به کلن برایم فراهم نشد و نتوانستم با وجود خبری که به او داده بودم به دیدنش بروم. دیشب دیروقت بود و دیگر نمی‌شد با او صحبت کنم. صبح با او مختصر گپی زدم که قرار ملاقاتمان را بگذاریم. الآن پیش از اینکه از خانه خارج شوم روی همین لینک گوشه‌ی صفحه (برنامه بزرگداشت سایه) کلیک کردم و شنیدن صدایش شوقم را به دیدنش بیشتر کرد.
ما سالهاست که به قصه‌ی دلِ او گوش کرده‌ایم. مباد که فراموشش کنیم.

بایگانی