آن میر غوغا را بگو
آن سرو خضرا را بگو: «مستان سلامت میکنند». و من که همواره مست توام:
هوای روی تو دارم نمیگذارندم / به کوی تو مگر این ابرها ببارندم
مرا که مستِ توام این خمار خواهد کشت / نگاه کن که به دستِ که میسپارندم
من آن ستارهی شب زندهدارِ امیدم / که عاشقان تو تا روز میشمارندم
چه باک اگر به دل بیغمان نبردم راه / غم شکستهدلانم که میگسارندم
کدام مست، می از خون سایه خواهد کرد / که همچو خوشهی انگور میفشارندم
بله، من هم میان این صحرا بید کهنسالی را مانم که قرنهاست سیل سرشک است که از دیدگان فرومیریزد:
به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن / ببین در آینهی جویبار «گریهی بید»
چه جای من که در این روزگارِ بی فریاد / ز دستِ جورِ تو ناهید بر فلک نالید
بیا که خاکِ رهت لاله زار خواهد شد / ز بس که خونِ دل از چشمِ انتظار چکید
مطلب مرتبطی یافت نشد.