بنای عهد قدیم
امروز از خوابگاه راه افتادم اومدم توی این کافهی اینترنتی همین بغل که سری به عالم زده باشم. سر راه توی خوابگاه دیدم دو سه تا از بچهها دارن بحث دین می کنن. کاشف، یکی از بچههای خوابگاه که سنیه (خودش فقط به خودش میگه مسلمون!) داشت یه گیر اساسی به تشیع میداد که شماها با وجود و به بهانه امام انتخاب فردی و شخصی انسانها رو تعطیل میکنین. بحث کماکان ادامه داشت که نیمهکاره ولش کردم. این کاشف اصلا تصور میکنم مال هنده ولی مسلمونِ زادهی اینجاست و خودشو شدیدا انگلیسی میدونه. به هر حال بحثو از این بابت رها کردم که تا برای یه سنی مفهوم امامت رو توضیح ندی، باقی بحثا عبثه. کار به جایی میرسه که میگه شماها نعوذبالله علی رو پیغمبر میدونین!!
بگذریم . . . یاد حضرت حافظ افتادم الآن که:
چو باد عزم سرِ کوی یار خواهم کرد / نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد
به یادِ چشمِ تو خود را خراب خواهم ساخت / بنای عهد قدیم استوار خواهم کرد
ولی دیروز و امروز داشتم فکر میکردم که باید عشق رو از نو شروع کنم. نقطه سرِخط: که «ما چون ز دری پای کشیدیم،کشیدیم!». فعلا که در حد تئوری و نظریهاس. باید دید نتیجهی عملیِ این بلندپروازیها چی میشه!
در ضمن تولد یونس هم مبارک! کی به کیه؟ شاید برات شعر هم گفتیم!!
راستی اگه کسی از دوستان نمیدونه که باید به آدرس جدید بیاد بهش خبر بدین چون من هنوز راهی رو پیدا نکردم که آدرس قبلی رو مستقیما بفرسته روی این آدرس جدید.
مطلب مرتبطی یافت نشد.