اگر دشنهی دوستان، گردنیم!
سراپا اگر زرد و پژمردهایم / ولی دل به پاییز نسپردهایم
دلی سربلند و سری سر به زیر / از این دست عمری به سر بردهایم
گواهی بخواهید، اینک گواه: / همین زخمهایی که نشمردهایم
اگر خنجرِ دشمنان گردنیم / و گر دشنهی دوستان، گردهایم!
چو گلدانِ خالی لبِ پنجره / پر از خاطراتِ تَرَک خوردهایم
(این ابیات از قیصر امینپور است.)
آنچه را که به مصداقِ تصنیفِ فلک باید میگفتم به خاطرِ مشکلِ فنی بلاگر، روی وبسایتم گفتم. حکایتِ «جورِ فلک» را آنجا بخوانید.
مطلب مرتبطی یافت نشد.