نامدگان و رفتگان من الآن

نامدگان و رفتگان
من الآن بعدِ کلی این ور و اون ور رفتن و از شمال به جنوب، و شرق و غربِ لندن رفتن، برگشتم توی لونه‌ی همیشگیم که توی اتاقم پای کامپیوترم باشه! فقط اومدم یه چیزی بنویسم به میمنت بهاری که هر سال «با عزای دلِ ما می‌آید». امسال با تقویمی که پارسال از ایران آوردم و نه تابستون و نه زمستون نتونستم مشابهشو واسه امسال پیدا کنم خیلی حال کردم. تقویمی رو که اردشیر رستمی کار کرده می‌گم. اول بار اینو توی دفتر مهرداد شوقی دیدم. آخرین شعری که توش هست مالِ صفحه‌ی اسفند ماهه و مالِ منوچهر آتشی است:
«تو خواهی آمد، جهان آرام خواهد شد
این جا که باشی سویه‌های اضطراب
و نومیدی به حاشیه غروب
سنگی برای نشستن خواهد یافت»
برای همه‌تون که نمی‌بینمتون و دوست دارم پیشتون باشم: با آرزوی بی‌آرزویی‌های دیرینم که بعضی وقتا فقط حسرتشون به دلم می‌مونه.

بایگانی