شمشیر محمد و شمشیر امپراتوران مسیحی از دید یک یهودی

به راهنمایی لینک کورش علیانی به ترجمه‌ی مقاله‌ای از یوری آونری رسیدم که روزنامه‌نگاری اسراییلی است. هنوز خاطرم هست که متن سخنرانی پاپ را ترجمه کنم، اما پیامدهای نامیمون طرف شدن با بی‌تی در حین اسباب‌کشی ما را از اینترنت محروم کرده است و هر وقت در اداره فرصتکی پیدا می‌کنم، دو خط می‌نویسم. باری متن انگلیسی مقاله را در ملکوت غربی می‌آورم و ترجمه‌ی فارسی نویسنده‌ی وبلاگ چهار دیواری را هم عیناً در ادامه‌ی همین متن می‌توانید بخوانید.

  پاپ اگر هم بخواهد نمی‌تواند خطای خود را بپذیرد، زیرا پاپ در دین «عقلایی» مسیحیت به حکم «دگم» کلیسایی خطاناپذیر است. شخصا از این‌که مسلمان‌ها «اظهارتأسف» پاپ از «رنجانیدن مسلمانان» را به جای نوعی عذرخواهی و اقرار به اشتباه پذیرفته‌اند خرسند هستم. اما در عین حال نمی‌توانم سخن پاپ و سم‌پراکنی رسانه‌ای را بپذیرم که «آن‌ها»، یعنی مسلمان‌ها سخنان پاپ را درست نفهمیده‌اند، سوءتعبیر کرده‌اند یا سخنان مذکور نزد آنان سوءتفاهم ایجاد کرده است، زیرا شمار زیادی از علمای مسیحی و روشنفکران لائیک نیز سخنان پاپ را همان‌طور فهمیده‌اند که رهبر جمعیت اخوان‌المسلمین!

 
نوشته زیر از «یوری آونری» یکی از روشنفکران اسرائیلی است که مدتی نماینده کنیسه بوده است و امروزه یکی از چهره‌های شاخص جنبش صلح اسرائیل است. ببینیم آیا سخنان پاپ نزد او نیز باعث سوءتفاهم گشته است؟

شمشیر محمد
روابط بین قیصرها و رهبران کلیسا، از زمانی که قیصرهای رم مسیحیان را به جای طعمه جلوی شیرها می‌اندختند، تحولات زیادی را از سرگذرانده است.
کنستانتین کبیر که در سال ۳۰۶میلادی (درست ۱۷۰۰سال پیش) برتخت نشست مسیحیت را به دین حکومتی مبدل کرد که آن روزها فلسطین را نیز دربرمی‌گرفت. قرن‌ها بعد کلیسا به دو شاخه‌ی شرقی (ارتدکس) و غربی (کاتولیک) منشعب گشت. کشیش اعظم رم لقب پاپ را کسب کرد و از پادشاهان می‌خواست که زیردست او باشند.
جدال بین پادشاهان و پاپ در تاریخ اروپا نقش مهمی داشته است و به انشعاب و جدایی اقوام انجامیده است. هردو طرف پیروزی‌ها و شکست‌هایی داشته‌اند. بعضی از پادشاهان پاپ را مخلوع و متواری ساخته‌اند و بعضی از پاپ‌ها پادشاه را مخلوع و از دین طرد کرده‌اند. یکی از این پادشاهان هاینریش چهارم به شهر کانوسا درآمده و سه روز مقابل دروازه قصر پاپ با پای برهنه در برف در ایستاد تا پاپ به او اجازه شرف‌یابی داد و طرد او از کلیسا را لغو کرد.
 
اما دورانی هم وجود داشت که پادشاهان و پاپ‌ها با یکدیگر در صلح زیسته‌اند. امروز نیز ما یک چنین دورانی را تجربه می‌کنیم. بین پاپ فعلی بندیکت شانزدهم و «شاه جرج بوش دوم» هماهنگی نیکویی حاکم است. سخنرانی هفته پیش پاپ که طوفانی در جهان به پا کرد، خیلی خوب به جنگ صلیبی جرج بوش علیه «فاشیسم اسلامی» تحت «جنگ فرهنگ‌ها» می‌خورد.
بندیکت، دویست و شصت و پنجمین پاپ مسیحیان در سخنرانی خود تفاوت بین مسیحیت و اسلام را شرح داد: درحالی که بنیان مسیحیت بر خرد قرارگرفته است، اسلام خرد را نفی می‌کند. درحالی که مسیحیان منطق اعمال الهی را می‌شناسند، مسلمان‌ها وجود هرگونه منطق را در کردار خداوند مردود می‌دانند.
من به عنوان یک یهودی آته‌ایست، قصد ندارم در این مجادله شرکت جویم. فهمیدن منطق پاپ خارج از قابلیت محدود من است. اما نمی‌توانم ازکنار بخشی از سخنرانی او که به من به عنوان اسرائیلی‌یی که در نزدیکی خط فاصل به اصطلاح “جنگ فرهنگ‌ها» می‌زیید مربوط می‌شود، بگذرم.
پاپ جهت اثبات فقدان خرد در اسلام ادعا می‌کند که محمد به مسلمان‌ها دستور داده بود که دین او را به وسیله شمشیر گسترش دهند. به نظر پاپ این ناخردمندانه است، زیرا منشاء ایمان روح است و با جسم ارتباطی ندارد. چگونه شمشیر می‌تواند در روح مؤثر باشد؟
پاپ به منظور تأکید سخنان خود از مانوئل دوم، یعنی از یک پادشاه بیزانسی که متعلق به کلیسای رقیب، یعنی به مسیحیت شرقی بوده است جمله‌ای را نقل می‌کند. مانوئل در اواخر قرن چهاردهم به شرح مجادله نظری مشکوکی با یک حکیم مسلمان ایرانی که نام او را ذکر نمی‌کند، می‌پردازد. مانوئل دوم در گرماگرم جدل، چنان‌که خود می‌گوید، این جملات را به سوی طرف مقابل پرتاب می‌کند:
«به من نشان بده که محمد چه چیز تازه‌ای به ارمغان آورده است. و فقط بدی و اعمال غیرانسانی مثل دستور او برای گستراندن دین با زبان شمشیر خواهی یافت».
این سخنان باعث می‌شود سه پرسش مطرح کنیم:
چرا مانوئل این حرف‌ها را می‌زند؟
آیا سخنان او درست است؟
چرا پاپ این سخنان را از مانوئل نقل می‌کند؟
زمانی‌که مانوئل این سطور را می‌نوشت، در رأس یک امپراطوری در حال افول قرارداشت. وقتی امانوئل به قدرت رسید از امپراطوری شکوفای گذشته آبادی‌های قلیلی باقی مانده بود که از سوی ترک‌ها مورد تهدید قرارداشت.
در دوران مذکور ترک‌های عثمانی تا به سواحل رودخانه دانوب رسیده، بلغارستان و شمال یونان را تسخیرکرده و دوبار لشگرهای اروپا را که قصد نجات امپراطوری را داشتند، شکست داده بودند. درسال ۱۴۵۳ یعنی سالیان کمی پس از مرگ مانوئل ترک‌های عثمانی قسطنطنیه (همان استامبول امروز)  پایتخت مانوئل را تسخیرنموده و به امپراطوری‌یی که بیش از هزارسال عمرداشت پایان دادند.
مانوئل در دوران سلطنت خود با هدف جلب پشتیبانی غربی‌ها به پایتخت‌های کشورهای اروپایی سفر کرده و وعده داده بود که بین کلیساها دوباره وحدت ایجاد کند. بی‌تردید نوشته‌های مذهبی خود را جهت اتحاد کشورهای مسیحی علیه مسلمانان «محورشرارت» و آغاز یک جنگ صلیبی دیگر به رشته تحریر درآورده بود. هدف او خصوصیتی عملی داشت و تئولوگی در خدمت سیاست بود.
از این نظر نقل قول پاپ دقیقا متناسب با خواسته‌های «پادشاه جرج بوش دوم» است. او نیز مایل است که جهان مسیحی را علیه اسلام «محورشرارت» متحد سازد. گذشته از این، امروز نیز ترک‌ها پشت دروازه‌های اروپا، این‌بار صلح‌آمیز، ایستاده‌اند. و طرف‌داری پاپ از نیروهایی که مخالف عضویت ترکیه در اونیون اروپایی هستند، امری عموما آشکار است.

آیا در ادعای مانوئل یک حقیقتی نهفته است؟
پاپ شخصا توصیه به رعایت احتیاط کرده بود. به عنوان یک تئولوگ صاحب‌نام و جدی نمی‌تواند دست به جعل متون بزند. به همین دلیل قبول کرد که قرآن گسترش دین به وسیله خشونت را اکیدا ممنوع می‌کند و آیه ۲۵۶ از سوره ۲ قرآن را نقل کرد که: «لا اکراه فی الدین».
حال چطور می‌شود چشم بر یک چنین گزاره ساده و آشکاری بست؟
پاپ به سادگی ادعا کرد که پیامبر این دستور را درآغاز راه، زمانی که ضعیف و بی‌قدرت بود صادر کرده است، اما بعدها دستور به بکارگیری شمشیر در خدمت دین داده است. ولی یک چنین دستوری به هیچ¬وجه در قرآن نیامده است. محمد جهت بنای حکومت، دستور به استفاده از شمشیر علیه قبایل متخاصم درسرزمین اعراب اعم از مسیحی، یهودی و غیره را داده بود، اما این یک عمل سیاسی بود و نه یک عمل دینی. مسئله اساسا بر سر اراضی بود و نه گسترش دین.
مسیح [درباره انبیای کاذب] می‌گوید: «ایشان را از میوه‌های ایشان خواهید شناخت» (متی ۱۶:۷).
از طریق یک آزمایش ساده می‌توان در این باره داوری کرد که اسلام با ادیان دیگر چگونه برخوردی داشته است: آیا رفتار حاکمان مسلمان در طول بیش از هزارسال، درحالی که از قدرت گسترش دین توسط شمشیر برخوردار بودند، چگونه بوده است؟
آن‌ها دقیقا به این عمل دست نزدند.
مسلمانان قرون زیادی یونان را زیر سلطه خود داشتند، آیا یونانی‌ها مسلمان شدند؟ هیچ کس کوشید آن‌ها را مسلمان کند؟ نه تنها چنین نشد، بلکه برعکس مسیحیان یونان در دولت امپراطوری عثمانی دارای بلندمرتبه‌ترین مقام‌ها بودند. بلغارها، صرب‌ها، رومانی‌ها و مجارها و ملت‌های دیگر اروپایی به مدت‌های کمتر یا بیشتری تحت سلطه عثمانی‌ها زیستند و دین مسیحی خود را نگه داشتند. هیچ‌کس آنان را به مسلمان شدن مجبور نکرد و همه آن‌ها مسیحیان مؤمن باقی ماندند.
البته آلبانی‌یایی‌ها و بوسنیایی‌ها به اسلام گرویدند، اما کسی ادعا نکرده است که در این امر جبری درکار بوده است. آن‌ها به خاطربرخورداری از تسهیلات دولتی مسلمان شدند.
درسال ۱۰۹۹نیروهای صلیبی اورشلیم را تسخیر کرده و به نام «مسیح دل‌رحم» دلبخواهانه به قتل و غارت در میان ساکنین مسلمان و یهودی پرداختند. مسیحیان تا پیش از این تاریخ، یعنی درچهارصدسالی که فلسطین تحت سلطه مسلمانان بود، اکثریت ساکنان فلسطین را تشکیل می‌دادند. در طول این دوران هیچ تلاشی جهت اعمال دین محمد به آنان نشد. بعد از دفع صلیبی‌ها بود که اکثریت ساکنان زبان عربی و دین اسلام را پذیرفتند و اجداد اغلب فلسطینی‌های امروز همین‌ها هستند.
هم‌چنین سندی مبنی بر تلاش جهت مجبورساختن یهودیان به پذیرش اسلام در دست نیست. همانطور که می‌دانیم یهودیان اسپانیا در طی سلطه مسلمانان شکوفایی‌یی را تجربه کردند که هیچ¬کجا، تقریبا تا به امروز بی‌نظیر است. شعرایی مانند «یهودا هالوی» مثل فیلسوف بزرگ یهودی «موسا میمونیدس» [بایستی همان موسی بن میمون باشد، مترجم] عربی می‌نوشتند. یهودیان در اسپانیای اسلامی وزیر، شاعر و دانشمند بودند. در شهراسلامی «تودلو» علمای مسلمان، مسیحی و یهودی در ترجمه متون فلسفی و علمی یونان باستان همکاری می‌کردند. این دوران، دورانی واقعا طلایی بوده است. چگونه چنین چیزی ممکن می‌بود اگر پیامبر اسلام دستور به گسترش دین با شمشیرداده بود؟
آن¬چه متعاقب این دوره روی داد به مراتب با اهمیت‌تر است. زمانی که کاتولیک‌ها اسپانیا را از مسلمانان پس گرفتند، ترور دینی را آغاز کردند. یهودیان و مسلمانان را در مقابل این انتخاب هولناک قرار می‌دادند: پذیرش دین مسیحی، اعدام یا ترک کشور.
و صدها هزار یهودی که نمی‌خواستند از دین خود بگذرند به کجا گریختند؟
کشورهای مسلمان تقریبا همگی آن‌ها را یک‌پارچه با آغوش باز پذیرفتند. یهودیان اسپانیا در کلیه کشورهای مسلمان جهان پذیرفته شدند. از مراکش در غرب تا عراق در شرق، از شمال بلغارستان که تحت سلطه عثمانی بود، تا سودان در جنوب. هیچ‌کجا تحت تعقیب قرار نگرفتند. به شکنجه‌های اینکویزیسیون، به شعله‌های آتش جادوگرسوزی، کشتارهای جمعی و به  مهاجرت‌های اجباری تا به هولوکاست که تقریبا در کلیه کشورهای مسیحی واقع می‌شد، گرفتار نشدند. چرا؟ به این دلیل که محمد با تأکید آزار «اقوام اهل کتاب» را ممنوع کرده بود. برای یهودیان و مسیحی‌ها در جوامع اسلامی جای ویژه‌ای درنظر گرفته شده بود. درواقع از همه حقوق برخوردار نبودند، اما تقریبا از همه حقوق برخوردار بودند. بایستی نوعی مالیات می‌پرداختند، اما درمقابل از خدمت در ارتش معاف بودند. این قراردادی بود که بسیاری از یهودیان از آن خشنود بودند. روایت است که حاکمان مسلمان درمقابل تلاش حتی ملایم جهت مسلمان ساختن یهودیان برپیشانی چین می‌انداختند [اخم می‌کردند] زیرا این عمل باعث کاهش مالیات‌ها می‌شده است.
هر یهودی شرافتمندی که تاریخ قوم خود را می‌داند دربرابر اسلام تنها می‌تواند احساس شکرگذاری کند. اسلام حافظ  پنجاه نسل از یهودیان بوده است، درحالی که جهان مسیحی آنان را تحت تعقیب قرار داده و به کرات کوشیده است آن‌ها را «با شمشیر» از دین یهودی جدا کند.
تاریخ گسترش دین توسط شمشیر داستانی رذیلانه‌ای است، یکی از افسانه‌های اروپایی در طول جنگ‌های آنان علیه مسلمانان است: بازپس‌گیری اسپانیا، جنگ‌های صلیبی و مقابله با ترک‌ها که چیزی نمانده بود وین را به تسخیر خود درآورند. تردید دارم که که پاپ آلمانی این افسانه را واقعا باور داشته باشد. در این صورت باید پذیرفت که صدرکلیسای کاتولیک که تئولوگ نامداری نیز هست، زحمت بررسی تاریخ ادیان دیگر را به خود نداده است.
چرا پاپ این سخنان را در ملاءعام زده است؟ و چرا در این زمان؟
این سخنان را می‌توان روی پس‌زمینه جنگ صلیبی جدید جرج بوش و بنیادگرایان مسیحی هوادارش دید، یا روی پس‌زمینه شعار «فاشیسم اسلامی» یا «جنگ همه‌جا گیر علیه ترور» در زمانی که تروریسم  مترادف اسلام گشته است. به این وسیله تلاش رذیلانه هواداران دیگر جرج بوش جهت تسلط به نفت و دیگر منابع جهان موجه می‌گردد. این اولین‌باردرتاریخ نیست که لباس مذهب به منافع اقتصادی پوشانیده می‌شود. اولین‌باری نیست که غارت  شکل جنگ صلیبی به خود می‌گیرد.
سخنرانی پاپ متناسب با این تلاش‌ها است. و چه کسی می‌تواند نتایج رنج‌بار آن را پیش‌گویی کند؟

بایگانی