محمد نمی‌میرد

این شور و هیجانی که این مردم را گرفته است و تماشای این صحنه‌ها تکان‌ام می‌دهد. یاد آن سخن مولانا می‌افتم که: «پس عزا بر خود کنید ای خفتگان». اما انگار این‌جا با همین نوحه‌هاست که قشر دین زنده‌تر می‌ماند و مغز دین پنهان‌تر می‌شود. اما آیا محمد می‌میرد که چنین عزایی بایدش؟ این همان محمدی نبود که وعده‌ی الهی می‌گفت از نام‌اش آفاق را پر خواهم کرد؟ پس این چه ماتمی است که گویی یکی از دست رفته است و فنا شده است و نابود؟

همیشه فکر می‌کنم که شیطان (اگر به زبان اهل دین سخن بگوییم و چنین نامی را به کار ببریم)، فربه‌ترین صیدهای خود را از میان دین‌ورزان می‌گیرد. هر جا غلظت دین‌ورزی ظاهری و قشری بیشتر می‌شود، معناها بیشتر به محاق می‌روند. پوسته‌ی شعائر ضخیم‌تر و ستبرتر می‌شوند و گویی باید این ظاهریان را به چیزی چون نوحه و ماتم گره زد تا پای‌بندشان کرد. گویی این آیین تنها با ترویج ماتم و غم است که می‌ماند. آیین شادی اولیا و عارفان (و پیامبران) تنها به کار افسانه می‌خورد در چنین جامعه‌هایی. نه، به باور من محمد (محمد معنوی، نه محمد جسمانی) نمرده است هرگز و هیچ‌وقت نمی‌میرد. کسی که بر محمد با چنین شیونی می‌گرید، می‌خواهد به همان زمان باز گردد و همان‌جا متوقف بماند و محمد قدیم برای او حجت است و سند. چنین کسی هرگز جسارت این را ندارد که درست در همین روز از خود بپرسد که اگر محمد امروز،‌ در زمان ما و چون ما در میان ما می‌زیست چه می‌کرد؟ حیرت نمی‌کرد آیا از این بلایی که بر سر دین‌اش آورده‌اند؟ امان از فتنه‌ی تقلید! به یاد این آیه‌ی قرآن می‌افتم که می‌گوید: «قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالاً الذین ضل سعیهم فی الحیوه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا». گمان می‌کنند شیون بر محمد چه نیکوکاری است حال آن‌که عقل و دل و جان را اسیر غفلت و پوسته‌ها کرده‌اند.

بایگانی