نخست اینکه در روز خاکسپاری پیشوای مسیحیان کاتولیک، چه بسا بهتر باشد از بیرون به شخصیت پاپ و خدمات او نگاه کنیم تا اینکه بخواهیم خطاها و تناقضات او را ببینیم. به اشارهی عزیزی، در اشپیگل، به این مقالهی انتقاد آمیز هانس کونگ، متأله کاتولیک سوییسی در تحلیل خطاها و تناقضات پاپ ژان پل دوم بر خوردم. جدای از یاد نیک پاپ در گذشته، شاید جای آن باشد که نگاهی دقیقتر به رفتار کلی او بیندازیم. در ذیل، بخشهایی از مطلب کونگ را میآورم با تصرفاتی جزیی.
شورای دوم واتیکان که از سالهای ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۵ ادامه داشت، فضایی را بر کلیسای کاتولیک حاکم کرده بود که در دوران پیشوایی پاپ ژان پل دوم دیری نپایید. پس از اینکه این شورا، جای خود را به تصمیمات پاپ داد، در درون کلیسای کاتولیک به تفکری بسته و محدود و جزمی رسیدیم که سر رشتهی آن به دست پاپ مرحوم بود. در اخبار حتماً شنیدهاید که از نقش پاپ در فروپاشی شوروی یاد کردهاند. معادل وطنیاش را هم البته داریم که از نقش آیتالله خمینی در زوال کمونیسم یاد میکنند. اما واقعیت با هر دوی این روایات خوشبینانه و مؤمنانه فاصله دارد. این نگاه خوشبینانه به سادگی حاضر است چشم به روی معضلات و تناقضات درونی اقتصادی و اجتماعی کمونیسم ببندد و برای پاپ اعتبار بیافریند. (برای خلاصهای سرراستتر از تاریخچهی شورای واتیکان بنگرید به: شورای دوم وحدت واتیکان)
متناقضترین پاپ قرن بیستم
هانس کونگ، پاپ ژان پل دوم را متناقضترین پاپ قرن بیستم مینامد. از دید او، «سیاست خارجی» پاپ، خواستار مدارا، اصلاحات، گفتوگو و ملایمت از بقیهی جهان است. اما تناقض اینجاست که «سیاست داخلی» او که تمایل به ترمیم وضعیت پیش از شورای واتیکان دارد، مانع اصلاحات است و منکر هر گونه گفتوگویی در درون کلیساست و تمایل به حاکمیت مطلقالعنان کاتولیسیسم رمی دارد.
حقوق بشر و سیاست دوگانهی پاپ
ژان پل دوم، در نگاه بیرونی از مدافعان حقوق بشر است اما در درون حقوق بشر برای اسقفها، متألهین و مخصوصاً در قبال زنان وزن چندانی ندارد. واتیکان هنوز اعلامیهی حقوق بشر شورای اروپا را امضا نکرده است. در دعواها و اختلافاتی که رخ میدهد، واتیکان هم به عنوان قانونگذار، هم به عنوان مدعیالعموم و هم در مقام قاضی عمل میکند. اگر کشیشی، متأله یا فردی عادی اختلافی قضایی با دادگاههای عالیهی کلیسا پیدا کند، تقریباً هیچ امیدی به برنده شدن در این دعوا ندارد.
نقش زنان
پاپ که برجستهترین ستایشگر مریم مقدس است، تنها از قداست زنان سخن میگوید و زنان را از کنترل خانواده منع میکند. حاصل این امر تنشی میان همنوایی بیرونی و خودمختاری درونی وجدان است. در سال ۱۹۹۹، پاپ به اسقفهای آلمانی دستور داد که مراکز مشاورهای را که برای زنان گواهی صادر میکردند تا بعداً از سقط جنین استفاده کنند، تعطیل کنند. این امر، خود آغاز خروج فزایندهی زنانی است که تا به حال به کلیسا وفادار ماندهاند.
اخلاق جنسی
این پاپ، که خود علیهی فقر فراگیر و رنج در جهان تبلیغ میکند، خود تا اندازهای مسئول این رنجی است که نتیجهی رویکرد او به کنترل خانواده و رشد انفجارآمیز جمعیت است. پاپ در طی سفرهای فراواناش و در یک سخنرانی در سال ۱۹۹۴ در همایش جمعیت و توسعهی سازمان ملل در قاهره، مخالفت خود را با استفاده از قرص ضد بارداری و کاندوم اعلام کرد. در نتیجه، پاپ، بیش از هر دولتمرد دیگری، میتواند تا حدی مسئول رشد بیرویهی جمعیت در بعضی کشورها و گسترش ایدز در آفریقا است. در نتیجهی این سیاست او، حتی در کشورهایی مانند ایرلند، اسپانیا و پرتغال که مردم سنتاً کاتولیک هستند، اخلاق سختگیرانهی جنسی پاپ و کلیسای کاتولیک رم یا آشکارا یا به تلویح رد میشود.
عزوبت در میان کشیشان
کارول وویتیلا، با ترویج چهرهی سنتی کشیش مذکر مجرد، مسئولیت اصلی فروپاشی سلامت روحی کشیشان را در بسیاری از کشورها و رسواییهای روابط جنسی با کودکان در کلیسا را که دیگر قابل لاپوشانی نیستند، به عهده دارد. ازدواج هنوز برای مردانی که خود را وقف کشیش شدن میکنند، ممنوع است. این تنها یک نمونه از مواردی است که این پاپ، مانند پاپهای دیگر پیشین، تعالیم انجیل و سنت بزرگ کاتولیک هزارهی نخست را نادیده میگیرند که از صاحبمنصبان نمیخواست که پیمان عزوبت ببندند. اگر کسی، به خاطر منصباش، ناچار باشد زندگیاش را بدون همسر و فرزند بگذراند، خطر زیادی هست که انسجام و سلامت جنسی فرد صدمه ببیند که میتواند به عنوان نمونه به اعمال کودکآزارانه منجر شود. این خود باعث کاهش تعداد کشیشان در کلیسا نمیشود؟
جنبشهای وحدتگرایانه
پاپ دوست دارد که به عنوان سخنگوی جنبش وحدت مسیحیت شناخته شود. اما در عین حال، او خود بار سنگینی بر شانههای روابط واتیکان با کلیساهای ارتودوکس و اصلاحگرا است و از به رسمیت شناخت دفاتر تبلیغی و مراسم عبادی آنها امتناع ورزیده است.
پاپ میتوانست با به رسمیت شناختن آنها رفتار ملایمتری در پیش بگیرد. او میتوانست ادعای
تمامیتخواه و قرون وسطایی واتیکان را نسبت به قدرت، عقاید و رهبری کلیسا در قبال کلیساهای اروپای شرقی و کلیساهای اصلاحگرا تعدیل کند و از سیاست گسیل اسقفهای کاتولیک رمی به مناطقی که اکثریت با کلیسای ارتودوکس روسی است پرهیز کند. پاپ میتوانست این کارها را بکند، اما ژان پل دوم نمیخواست. او میخواست سیستم قدرت رمی را حفظ کرده و گسترش دهد. به این دلیل، او به دورویی زاهدانهای روی آورد: سیاستبازی قدرت رم و پرستیژ آن زیر نقاب سخنرانیهای وحدت گرایانه و ژستهای تو خالی پنهان میشوند. نتیجهی این سیاست پاپ، متوقف شدن تفاهم وحدتگرایانه پس از شورای واتیکان بود و روابط کلیساهای ارتودوکس و پروتستان تا حد زیادی با آنها تیره شد. منصب پاپ، مانند پیشینیاناش در قرون یازده و شانزده، ثابت کرده است که بزرگترین مانع وحدت کلیساهای مسیحی در عین آزادی و تنوعشان است.
سیاست انتخاب پرسنل
برای پاپ، تنها معیار متعبر انتصاب اسقف، وفاداری محض و مطلق او به سیستم و خط حزبی رم است، نه روحیهی انجیلی یا آزاداندیشی کشیشی. اسقفها باید پیمان وفاداری مطلق به پاپ ببندند که گویی او نقش «پیشوا» را بازی میکند.
خونی تازه در رگهای کلیسا
پاپ برای ادامهی آرمان یک کلیسای یکپارچه و فرمانبردار، آیندهی کلیسا را انحصاراً در جنبشهایی میبیند که به سادگی کنترل میشوند و محافظهکار و ساده هستند. پاپ برای آنها «ژان پل سوپر استار» است. مخاطبان او عمدتاً کسانی هستند که در عین نیکباوری نشانی از منتقد بودن ندارند. واتیکان از ژزوئیتها به خاطر صفات عقلانی، الهیات انتقادی و گزینههای کلامی آزاداندیشانهشان فاصله گرفت. ژزوئیتها به اصول شورای واتیکان تمایل دارند اما اکنون گویا در مقام آچار سیاستهای ترمیمی پاپ استفاده میشوند. در عوض، پاپ، حتی در دورهای که اسقف اعظم کراکوف بود، اعتماد کاملی به جنبش اپوس دی داشت که از لحاظ مالی قدرتمند و ذینفوذ اما غیر دموکراتیک و مخفیکار بود. این گروه در گذشته روابط نزدیک با رژیمهای فاشیست داشت و اکنون مخصوصاً در جهان سرمایهگذاری، سیاست و روزنامهنگاری فعال است. در واقع، پاپ با اعطای جایگاه حقوقی ویژه به اوپوس دی، این گروه را از نظارت و بازرسی اسقفهای کلیسا نیز معاف ساخت.
برای کلیسای کاتولیک، رهبری او با وجود جوانب مثبتاش، به طور کلی سرخوردگی بزرگی بوده است و نهایتاً مصیبتی به شمار میرود. در نتیجهی رفتارها تناقضآمیز او، پاپ کلیسا را عمیقاً دچار تفرقه و شکاف کرده است، مردم بیشماری را از کلیسا بیگانه کرده است و بحرانی ساختاری را پس از یک ربع قرن به وجود آورده است که اکنون کمبودهای ویرانگرش را توسعه و نیاز شدید به اصلاحات نشان میدهد.
اگر پاپ جدید بخواهد سیاستهای پاپ قبلی را ادامه دهد، تنها بر مشکلات پیشین، معضلاتی نو را خواهد افزود و بحران فعلی کلیسا را به وضعی ناگشودنی خواهد برد. به جای اینکار، پاپ جدید باید به سوی تغییر مسیری برای ایجاد و انتخاب راههایی تازه در کلیسا برود و از الگوهای اصلاحی شورای دوم واتیکان تبعیت کند.
مطلب مرتبطی یافت نشد.