تا به دامن ننشیند ز نسیماش [نسیمات] گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
– سر ریز «روی خدا…»؛ نسخهی بدل: خودم!
پ. ن. حالا فرض کنیم همهی پیادهروها را با اشک آب زدم. با آن هوا، با آن فضایی که هواپیمایات سینهاش را میشکافد چه کنم؟ میبینی؟ اسباب مسافرتات را عوض کردهای، شعرِ ما را هم پاک به هم ریختهای! نه شتر سوار میشوی، نه اسب! حالا این همه وصفِ ستوران را چه کنم؟! دارم یواش یواش بر میگردم پایین. توصیهای، سفارشی؟ امری، اشارهای؟ فرمانی؟!
مطلب مرتبطی یافت نشد.