زیاد وقت ندارم، پس سریع مینویسم. بگذارید اول بگویم آن یادداشت «تأثیرگذارترینها»ی من حاصل چند روز فکر کردن بود. اما نتیجهاش چندان برای خودم دلخواه نشد. بعضی چیزهای مهم در آن فوت شدند و اسباب پشیمانی. اما بعضی چیزهای مهم هم ذکر شدند. هیچ چیز کامل مطلق در دنیا نیست، وبلاگ من و یادداشتهایاش هم ایضاً!
اما من از نتیجهی دعوتام بسیار راضیام. در یادداشتهای آنها که پاسخ دادند به دعوت من، دقیقاً همان چیزهایی را که دنبالاش بودم یافتهام. هم در یادداشت مهدی جامی و شکراللهی، و هم حتی در یادداشتهای به ظاهر بسیار متفاوت کوروش علیانی و عنکبوت. من مخصوصاً به خصلت اگزیستانسیالیستی ماجرا بسیار توجه دارم. قرار نبود آپولو هوا کنیم. خیلی ساده، صمیمی، خودمانی و بشری به قضیه نگاه میکردم. هنوز این مفهوم جای بسط دارد. ادعاهای بزرگ هم در آن نیست. تقریباً همه به دشوار بودن این نوع یادداشتها اشاره کردهاند. کار سختی است. بعضی چیزها در آن فوت میشود. اینجور که میبینم قصه دارد خوب پیش میرود. تا همینجا خوب پیش رفته است. اگر بعد از مدتی سلسلهی یادداشتهای نوشته شده را کنار هم بگذارید و این پازل را تکمیل کنید، به «یک» تصویر از وبلاگستان میرسیم، یا به یکی از تصویرهای وبلاگستان (نه از آن تصویرهای گزاف و متبخترانهی «ما ایرانیم» نسرین علوی). نگاه مردمشناسانه و جامعهشناسانه هم میتوان داشت به ماجرا. بگذریم. نمیخواهم زیاد شلوغاش کنم. تا اینجا راضیام از اتفاقی که افتاده است.
پ. ن. این نوشتهی آسیهی امینی، به خصوص از وسط به بعد، را هم بخوانید. اگزیستانسیالیستی که میگویم چیزی تو این مایههاست. قصهی آن دختر سبز چشمی که او را هل میداد. خوشحالام که این دومینو دارد به جاهای خوب میرسد.
مطلب مرتبطی یافت نشد.