آرزوهای من
پرویروز که پیش سایه بودم بهش میگفتم که من آدم پرآرزویی هستم و شمار آرزوهای من خیلی زیاده. از خوش اقبالی من به بسیاری از چیزایی که آرزو میکنم میرسم. یعنی اکثر اون چیزایی که یه وقتی واسه من رؤیا بوده، حالا محقق شده. البته من همیشه یه چند تا آرزوی بزرگ دارم که هیچوقت بهم نمیدنشون! مشکل هم دقیقا از اینجا شروع میشه. اما دیدن سایه از نزدیک و بیتکلف و صمیمی یکی از آرزوهای بزرگ زندگیم بود. دفعهی قبل به این راحتی نبودیم. سایه میگفت: «من اگه همین خواجه حافظ شیرازی هم الآن بیاد خونهی من، باهاش همونجور صحبت میکنم که با تو. میگم حالت خوبه؟ چای میخوری واسهات بریزم؟»
مطلب مرتبطی یافت نشد.