بالاخره عاشقِ کی؟ سعید به

بالاخره عاشقِ کی؟
سعید به من می‌گه: «تو عاشقِ عشقی!». بقیه هم که برای من معشوق‌های متفاوتی شناسایی کردن از قدیمیا و جدیدا! اون وقت من حیرون موندم که عاشقِ کی شدم! وبلاگ‌نویسی ربطش به عاشقی چیه؟ یعنی فراز و نشیب‌های عشقی دخلی در نوشتن یا ننوشتن وبلاگ داره؟ شاید. ولی یه چیز مسلمه که اینجا فقط و فقط برای فریادهای من نیست. کارای دیگه هم توش می‌کنم که معلومه دیگه. از جمله اینکه به این و اون لینک می‌دم. بعدش هم اگه بعد از دو سه سال برین نگاه کنین (در صورتی که من حوصله‌ی تقریر همه‌ی اینا رو داشته باشم) به یه «لندنیّه» درست و حسابی دست پیدا می‌کنین. ولی از اینا که بگذریم، عشقِ من و معشوق من هر کی هست به خودم مربوطه و خصوصی‌ترین ماجرای زندگیِ منه هر چند خیلیا دوست دارن از همین خصوصی‌ترین‌ها سر در بیارن. اصلاً خصلت آدمی همینه که چیزی وقتی ازش پنهان باشه، می‌خواد ته و توشو در بیاره. دیگه اینو نمی‌شه کاریش کرد. ولی من هنوز می‌نویسم: چه برای عشق، یا معشوق یا برای نشرِ فرهنگ (اوه اوه اوه، چه قلنبه سلنبه!). هنوز می‌نویسم. ساحرانِ زیادی هستند که سخن رو به بند می‌کشند. به قولِ شفیعی کدکنی:
سخنم
باطل‌السحر شماست!

بایگانی