نکتهها چون تیغِ پولاد است تیز
گر نداری تو سپر وا پس گریز
پیش این الماس بی اسپر میا
کز بریدن تیغ را نبود حیا
گر نداری تو سپر وا پس گریز
پیش این الماس بی اسپر میا
کز بریدن تیغ را نبود حیا
سالهاست در حسرت الماس شدن میسوزیم. زیاد دور نیست. فقط مانده است کمی خاک شویم! خاک که شدیم تازه قدم به مرحلهی الماس شدن نهادهایم:
به عزمِ مرحلهی عشق پیش نه قدمی
که سودها کنی ار این سفر توانی کرد
و همین عزم کردم و قدم در راه این سفر نهادن، خود آغازی است آغازیدنی!
هر چه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جوی زیان بینی
جان گدازی اگر به آتش عشق
عشق را کیمیای جان بینی
و گداختن باید. و گداختن کاری است شگفت. آن چه در میانه نیست، همین گداختن است و رنه از خاک تا الماس راه درازی نیست. غمی نیست. «دانی که رسیدن هنرِ گامِ زمان است». بگرد تا بگردیم!
مطلب مرتبطی یافت نشد.