انتخابات سال ۸۸، که لحظهی تولد جنبش سبز بود، و دستبرد وقیحانهای که به آرای مردم زده شد، تیر خلاصی بود به مغز صندوق رأی در کشور و ویران کردن بنیان هر چه مشارکت مردمی در نظام سیاسی ایران. تمهیدات قانون اساسیِ آنزمان موجود کشور – که اکنون تبدیل به قانون نانوشتهی دیگری شده است و بسیاری از بندهای آن به صراحت و به دفعات نقض و تعلیق شده است – راه را برای عزل مسالمتآمیز و بدون خشونت حاکمان سیاسی هموار میکرد. واکنش خشن و غیرقانونی نظام در برابر اعتراضهای مردم و طفره رفتن مکرر آن از اقناع مسالمتآمیز و قانونی معترضان و روی آوردن به سیاست سرکوب، تهدید، ارعاب و فشل کردن مشارکت رضایتمندانهی مردم، مهر خاتمتی بود بر فرایندهای دموکراتیک و مردم-محور.
انتخابات فردا، هر چند به بزرگی انتخابات ریاست جمهوری نیست ولی اهمیتاش به مراتب افزونتر از آن انتخابات مخدوش و غیرقانونی پیشین است و سران نظام هم بارها با تصریح و تلویح به اهمیت آن اشاره کردهاند. مسأله هم فقط در این نیست که مشارکت مردم در انتخابات ممکن است مانع از حملهی نظامی به کشور شود، بلکه مغز مسأله اینجاست که مردم – یا دستکم شمار قابلاعتنایی از آنها – دیگر به چنین نظامی برای برگزاری انتخاباتی سالم اعتماد ندارند. اختلافات داخلی و درگیریهای فراوان داخل جناحهای همچنان باقیمانده و نابود نشده در ساختار سیاسی به این وضعیت بحرانی بیش از پیش دامن زده است و به رغم تمام دعوتهای سران عالیرتبهی نظام برای حفظ وجههی وحدت و یکپارچگی، این تنشها و شکافها روز به روز افزونتر شده است.
در این میان، توجه به این نکته مهم است که هر چند عالیترین مقام نظام از سیلی سخت مردم به صورت استکبار سخن میگوید و پیشاپیش وعدهی حضور حماسی مردم در انتخابات را میدهد، چهرههای برجسته و نزدیک به ولایتی مانند قالیباف با زبان عجز و لابه به التماس میافتند و از مردم طلب بخشش میکنند و قول میدهند که از این پس سیاستمداران خوبی خواهند بود (خصوصاً دقیقهی پنج به بعد را ببینید). طرفه این است که محمدرضا پهلوی وقتی صدای انقلاب مردم را شنید، با چنین عجز و لابهای سخن نگفته بود که قالیباف گفت.
نظرسنجیهای انجامشدهی اخیر به روشنی حکایت از ادبار گستردهی مردم نسبت با انتخابات دارد. محمدرضا باهنر هم از اینکه در این دوره رأیی نخواهند داشت سخن گفته است. واقعیت اجتماعی ستبری که زیر پوست این جامعه وجود دارد، به رغم همهی سرکوبها و ارعابها و با وجود همهی تبلیغات سیلآسایی که این روزها از در و بام بر سر و روی مردم میبارد، شکافهایی را در بالاترین سطح حاکمیت ایجاد کرده است که تصورش حتی برای جنبش سبز هم آسان نیست. سخنانی که اخیراً از زبان احمد توکلی و علی مطهری شنیده میشود، حتی از زبان موسوی هم شنیده نشده بود (مثلاً این مقالهی توکلی را ببینید: «حقوق متقابل شهروندان و ولی فقیه در مردمسالاری دینی»)
جنبش سبز دگردیسی باورنکردنی و حیرتآوری در ساخت سخت قدرت با تمام فقدان ابزارها و نداشتن سازماندهی اجتماعی و سیاسی ایجاد کرده است که نه تنها برای حاکمیت بلکه برای بخش بزرگی از اپوزیسیون خارجی هم تصورش دشوار است. آن همه تبلیغات و سخنرانیهای سرشار اعتماد به نفس و رجزخوانانه البته که هیچ سنخیتی و نسبتی با پوسترهایی که به رادیو فردا و حتی «بالاترین» (!) استشهاد میکنند تا مردم را به مشارکت حداکثری (بالای ۵۰ درصد!) تشویق کنند، ندارد. جایی در درونیترین لایههای ساخت سخت قدرت، چیزی فروریخته و نابود شده است و جز بنایی پوشالی و عظیم آنهم در ظاهر این ساخت، چیزی باقی نمانده است.
برنده شدن اصغر فرهادی در اسکار و جوایز متعدد دیگرش که تنها یک نشانه از زنده بودن و استخواندار بودن ساخت مدنی جامعهی ایرانی است. وقتی سایر قطعات این پازل شلوغ را با دقت و حوصله نه با شیوهای تأییدگرایانه (برای موجهسازی پیشفرضهای ایدئولوژیک) کنار هم میگذاریم، تهی بودن دست حاکمیت سیاسی برای بسیج مردم بیشتر آشکار میشود. از فردای روز انتخابات و هفتهی بعدش، باید منتظر تعمیق بیشتر این شکافها شد. حاکمیت سیاسی اکنون عمیقاً از وجود بحران آگاه است هر چند هنوز به مرحلهی اذعان سراسری و علنی آن نرسیده است و تنها با نشانههایی مانند سخنان قالیباف یا باهنر یا اعتراضهای امثال مطهری و توکلی میتوان از آن خبر داد.
این حادثهی مهم – یعنی سرد بودن بیسابقهی فضای انتخاباتی جمهوری اسلامی پس از سه دهه – مثال نقض و شاهد استواری است بر اینکه چه اندازه سیاستهای تحریم کمرشکن و فلجکننده و هیاهو بر سر حملهی نظامی به کشور برای این جامعهی مدنی زنده و پویا که گرد نومیدی و یأس بر چهرهاش پاشیدهاند، مخرب است. و بدون شک این ادبار مردمی را نمیتوان به پای سیاستهای غرب نوشت و نقش خود مردم را نادیده گرفت و به شعور آنها اهانت کرد. این جامعه، این مردم، هم زخم سیاستمداران مالیخولیازده را خورده است و هم آماج حملات نسنجیده و ابلهانهی آمریکا و اروپا قرار گرفته است و از سوی دیگر مثل کشتی بیلنگری به دست اپوزیسیونی بیجهت به این سو و آن سو میرود. فشار سنگین انتظارات مردمی هر چند تجلی اعتراضات خیابانی را ندارد – و لزومی هم ندارد که داشته باشد – کمترین و سرراستترین جای بروزش همین سخنان عاجزانهی قالیباف است.
سرد بودن فضای انتخاباتی و قهر مردم با صندوقهایی که در دستان کارگزارانی امانتناشناس و دلبستهی قدرت است، البته میتواند از سوی گروههایی از اپوزیسیون تعبیر به درست بودن سیاستهای مخرب غرب تلقی شود. اما نکته جای دیگری است. این حادثه به روشنی میتواند به همهی جهان نشان بدهد که مردم ایران تغییر سیاسی را از درون میخواهند و غریزهی بقا به روشنی به آنها میگوید که تحریم و تهدید نظامی حتی اگر باعث برانداختن این نظام شود، نویدبخش آیندهای روشن و سالم برای آنها نخواهد بود. یک سود اگر داشته باشد، صدها زیان دارد و صدمههایی که به ایران، به ملت ایران، به تمامیت ارضی و زیرساختهای کشور وارد میکند، تا سالهای درازی ترمیم نخواهد شد. چنانکه در یادداشت پیشینام دربارهی فرهادی اشاره کردم، این ملت نیست که باید با دولت و نظام آشتی کند؛ بلکه نظام و دولت است که باید دست از انتقام گرفتن از مردمی که با سیاستمداران بیکفایت بر سر مهر نیستند، بردارد. راه برونرفت از این بحران، به رسمیت شناختن انتظارات و توقعات مردمی است که نه شرایط حاکم بر جمهوری اسلامی را میپسندند و نه دل در گرو مداخلهی خارجی، اثربخشی تحریم برای فلج کردن نظام سیاسی، یا ذلت حکومت در برابر زیادهخواهیهای خارجی دارند.
من واقعاً انتظار ندارم که پس از انتخابات و پرده برافتادن از شکافهای عمیقی که نشانههایاش به صد زبان در برابر چشمان ملت عرض اندام میکند، ستمپیشگان به خود بیایند و زندانیان را از بند برهانند یا فضای سیاسی را باز کنند. اما این اتفاق اگر هم بیفتد، حاصلاش چیزی نخواهد بود جز اینکه نهایتاً نظام به جای خودرأیی و رجزخوانی در برابر ملت خود (ولو در پوشش ایستادگی در برابر غرب؛ که البته به جای خود و در بستر خود وجه درست و قابلدفاعی میتواند داشته باشد)، به خواست مردم تن بدهد و فضای سالمی برای مراجعه به آراء مردم برای برونرفت از این بحران مهلک فراهم کند.
ما پیشاپیش و حتی پس از انتخابات هیچ ابزاری نداریم برای اینکه بدانیم میزان مشارکت چقدر خواهد بود. این را اما میدانیم که خبرسازی، مهندسی آراء، متوسل شدن به هر شیوهی غیراخلاقی و غیرقانونی برای تصرف قدرت، خصلت ثانویهی حاکمان فعلی است و البته از هر ابزار تبلیغاتی برای تحکیم آن استفاده خواهند کرد. اما نشانههایی که از درون اردوگاه حامیان نظام میرسد (و مبتنی بر نظرسنجیهای خود آنهاست)، این ظن را تقویت میکند که میزان مشارکت بسیار پایین خواهد بود و جای خالی این روگردانی را نظام باید با چیزی پر کند. توهماتی از قبیل عدد و رقم دادن پیشاپیش دربارهی میزان مشارکت – آن هم در کشوری با وضعیت فعلی ایران – (چه از سوی داخلیها و چه از سوی منتقدان بیرونی) بیشتر خیالاندیشی است تا اعتنا کردن به واقعیتهای متلاطم و پرفشار جامعهای که از مناسبات فعلی حاکم بر کشور ناراضی است.
برای اینکه ایران آیندهای روشن داشته باشد، تنها راههای تغییر منحصر به براندازی نظام از طریق انقلاب، یا اقبال به مساعدت خارجی از هر نوع نیست. همیشه راههای دیگری هم هست و این راهها به زبانهای مختلف خود را در میان حوادث ریز و درشتی که هر روزه در کشور رخ میدهد، خود را نشان میدهند. تنها باید چشم بینا و گوش شنوا داشت و از حبس ایدئولوژیهای صلب که راه برونرفت از بحران را در دوگانههای کاذب میبینند بیرون آمد. این آفت، هم دامنگیر اپوزیسیون داخلی شده است و هم حضور پررنگی در تفکر اپوزیسیون خارجی دارد. طرفه این است که بعضی از گروههای اپوزیسیون خارجی چنان غرق در فضای سنگین تبلیغات غربی شدهاند و ماجرای برنامهی هستهای را فربه کردهاند که گویی مردم ایران، حقوق بشر، آزادیهای دموکراتیک دیگر هیچ معنایی ندارد و از همین روست که در اشارات و تصریحاتاش هم دیگر تعارف را کنار گذاشتهاند و این تعابیر از جملات معمولی و هر روزهشان هم رخت بربسته است، لذا عجیب نیست که حتی به قیمت ابقای همین وضعیت غیرقانونی و ضدمردمی فعلی از پروژههای کودتاگونهای حمایت کنند که باعث بهبود رابطهی نظامیان و امرای حاکم با غرب شود.
آیندهی روشن ایران در گرو ایفای نقش هوشمندانهی مردم و دست رد زدن به سینهی استبدادهای داخلی و زیادهخواهیهای خارجی است. اتفاقی که فردا رخ خواهد داد، تنها یک بخش – و البته بخش مهمی – از این روایت را صورت خواهد داد. من به آیندهی روشن ایران امید دارم و هر اندازه که امروز ما تلخ و تیره و سیاه است و موجخیز یأس و سرگردانی و استیصال رمق مردم ما را بریده است، روزی – که دیر نیست – این آتش نهفته و خفته زبانه خواهد کشید و جان و دل مردم ما را روشن خواهد کرد.
بر آر ای بذر پنهانی سر از خواب زمستانی
که از هر ذرهی دل آفتابی بر تو گستردم
مطلب مرتبطی یافت نشد.