از غزل مولانا تا زمان دایره‌ای

یادم نیست این یکی دو هفته‌ی گذشته، کی و کجا داشتم این غزل مولانا را با خود زمزمه می‌کردم که:
اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد
نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد

شاید هفته‌ی پیش، در حال و هوای دل و حلقه‌ی ذکر بود. نمی‌دانم. اما آدم وقتی یک بار شور و حال این دریای آتش را ، به تجربه، آزموده باشد، هر بار که آن حال باز می‌گردد، خاکستر وجودش دوباره مشتعل می‌شود:
ز آستین طبیبان هزار خون بچکد
گرم به تجربه دستی نهند بر دلِ ریش

آن‌ها که به لقلقه‌ی زبان این ابیات را خوانده‌اند (مانند آن‌ها که به لقلقه‌ی زبان یا به ریا و سالوس قرآن می‌خوانند و نماز می‌کنند) هرگز ذوق این لحظات روحانی را حس نمی‌کنند. دیروز داشتم چند آواز ماهور شجریان و بعد از آن بیات‌ترک‌ را با درآمدهای مختلف گوش می‌دادم و ناگهان حس کردم این غزل مولانا را چقدر خوب می‌توان با درآمد «روح الارواح» بیات ترک به آواز خواند:
آمدم تا رو نهم بر خاک پای یار خود
آمدم تا عذرخواهم ساعتی از کار خود

و چقدر این مایه با این غزل سازگار است و حال و هوای پرشور مناجات را دارد که در پی آن بخوانی:
آمدم به چشم گریان تا ببیند چشمِ من
چشمه‌های سلسبیل از مهرِ آن عیار خود

و چقدر محتاج‌ایم به ساعتی تأمل. چقدر جای دقایق مراقبه و حساب‌کشی خالی است. زمانه‌ی پر شتاب و آشوب‌ناک ما کم مجال محاسبه‌ی نفس به آدم می‌دهد. اما اگر زندگی می‌خواهیم و صفا و صیقل، این محاسبه را باید هر جا که باشیم تکرار و تمرین کنیم، خاصه که پای عشق و ایثار در میان باشد. حال غریبی است. هوای لندن مرتب آفتابی و بارانی می‌شود. هوای مسیح نفسی است. در این هوا می‌توان به روی نازنینان می گلگون نوشید! با خودم زمزمه می‌کنم که:
آن میر ساقی را بگو، مستان سلام‌ات می‌کنند
آن عمر باقی را بگو مستان سلام‌ات می‌کنند

اما: «تو رستمِ دل و جانی و سرورِ مردان / اگر به نفس لئیم‌ات غزا توانی کرد». هفته‌ی آینده پا به سی و یک سالگی می‌گذارم. امسال اما به چیز تازه‌ای دارم فکر می‌کنم که راستی معنای روز تولد چی‌ست؟

زمانِ ما دایره‌ای است. چون دایره‌ای است داریم سالگرد می‌گیریم. بعضی اتفاقات را دوباره بازسازی می‌کنیم. اتفاقاتی که رخ می‌دهند بسته به اهمیت‌شان برای فرد، ارزش خاصی پیدا می‌کنند. برای من سیزده‌ رجب روز پر نور و مبارکی است (به اضافه یکی دو تا سیزده دیگر البته!)، همچنان‌که روز مبعث و زادروز پیامبر و عید قربان و شب یلدا و نوروز و عید غدیر. اما خاصیت این زمان دایره‌ای چی‌ست؟ به عقب‌تر اگر برگردیم، می‌بینم این خصلت دایره‌ای بودن زمان و تکرار شدنِ آن و آغاز یک دورِ تازه بسی تغییرات مهم و شگفتی را پدید آورده است. به ادوار پیامبران نگاه کنید: دور آدم، دور نوح، دور ابراهیم، دور موسی، دور عیسی و دور محمد مصطفی. پایانِ دوره‌ی هر پیامبری، آغاز دوره‌ی پیامبر دیگر است. پایانِ دوره‌ی نبوت محمد مصطفی (خاتمیتِ او)، آغاز دوره‌ای دیگر است. به تعبیر خواجه‌ی طوسی، حضرت رسول، خاتم «ادوار شرایع» بود و «فاتح دورِ قیامت» و این البته نکته‌ی مهمی است. روز تولد هر آدمی هم می‌تواند مهم باشد اگر تحولی جدی ایجاد کند. خاتمه‌ی یک دوره و آغاز دوره‌ای تازه. بعضی اوقات ما یک دوره را تمام می‌کنیم، اما تمام ذهن و هوش و حواس‌مان در دوره‌ی ماضی متوقف می‌ماند و رویی به پیشرفت و تحول ندارد. هر چه باشد، برای من سی و یک ساله‌گی تمام شده است، با تمام خوبی‌ها و بدی‌های‌اش و تمام کامرانی‌ها و ناکامی‌های‌اش. هیچ دلیلی ندارد در این «دور» تازه، ناکامی‌ها را به رخ خودم بکشم و کامِ جان را با خاطره‌های ناگوار تلخ کنم؛ اما البته که می‌توان از آن‌ها درس گرفت. امیدوارم از روزی که این «دور» تازه آغاز می‌شود تا پایان یافتن این دایره و آغاز دایره‌ی تازه، آرام‌تر باشم و با جهانیان در صلح باشم و از گناه کبیره‌ی آزار خلایق به دور باشم و دلی نیازارم. امیدوارم همه از دست و زبان‌ و (نوشتارم!) در امان و سلامت باشند و شرط نخستین «مسلمانی» خویش را حفظ کنم!

بایگانی